معنی از وسائل ترابری خطرناک

لغت نامه دهخدا

وسائل

وسائل. [وَ ءِ] (ع اِ) وسایل. ج ِ وسیله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وسیله شود.


خطرناک

خطرناک. [خ َ طَ] (ص مرکب) مهلک. پرخطر. هولناک. مخوف. (ناظم الاطباء). خوفناک. (آنندراج):
دریغ آن شد که در نقش خطرناک
مقابل میشود رخ با رخ خاک.
نظامی.
همان به کاندرین خاک خطرناک
ز جور خاک بنشینیم بر خاک.
نظامی.
نشد ممکن که این خاک خطرناک
بر انگشت بریده برکند خاک.
نظامی.
چه عذرآری تو ای خاکی تر از خاک
که گویایی درین خط خطرناک.
نظامی.
پس چون خودی خودپرستان روند
بکوی خطرناک مستان روند.
سعدی (بوستان).
سودای تو آتش جهانسوز
هجران تو ورطه ٔ خطرناک.
سعدی.
یکی را دل از دست رفته بود... و مطمح جایی خطرناک. (گلستان سعدی). گفتم آن نوبت اشارت من قبولت نیامد که گفتم عمل پادشاهان چون سفر دریاست خطرناک و سودمند. (گلستان سعدی).
طریق عشق طریقی عجب خطرناکست
نعوذ باﷲ اگر ره بمقصدی نبری.
حافظ.
گرچه منزل بس خطرناکست و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کآنرا نیست پایان غم مخور.
حافظ.
|| باارزش. باقیمت. بااعتبار. پربها:
وگر خاکم تو ای گنج خطرناک
زیارت خانه ای بر ساز ازین خاک.
نظامی.
نبینی وقت سفتن مرد حکاک
بشاگردان دهد در خطرناک.
نظامی.

فرهنگ فارسی هوشیار

وسائل

(اسم) جمع وسیله اسباب لوازم ((و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. ))


قایق ترابری

ناوچه ی ترابری

فرهنگ فارسی آزاد

وسائل

وَسائِل، به وَسِیلَه مراجعه شود،

عربی به فارسی

وسائل

جنگ فن , تدابیر جنگی , جنگ دانی , رزم ارایی , فنون

مترادف و متضاد زبان فارسی

ترابری

حمل‌ونقل


خطرناک

بحرانی، پرخطر، مخاطره‌آمیز، پرمخاطره، حاد، خطیر، سخت، مهلک، کشنده، وخیم، هولناک،
(متضاد) بی‌خطر

فارسی به عربی

فرهنگ عمید

خطرناک

ویژگی کسی یا چیزی که باعث خطر می‌شود، پرخطر،
[قدیمی] باارزش، پربها،

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

از وسائل ترابری خطرناک

1798

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری