معنی اسامی بازیگران سریال بانوی عمارت

حل جدول

اسامی بازیگران سریال بانوی عمارت

پانته‌آ پناهی‌ها، علیرضا شجاع نوری، اندیشه فولادوند، غزل شاکری، رامتین خداپناهی، سیروس میمنت، حسام منظور، شبنم فرشاد جو، مینا وحید، نیکی نصیریان، مهتاج نجومی، صالح میرزا آقایی، احسان امانی، محمد فیلی، فریدون سورانی، حسن سرچاهی، احمد یاوری، مریم مؤمن، پاوان افسر، مهری آل آقا، صادق ملک، مجید سعیدی، سعید بحرالعلومی


اسامی بازیگران سریال مینو

عباس غزالی، سیاوش طهمورث، محمود پاک‌نیت، پروانه معصومی، سلمان فرخنده، مهدیه نساج، مالک سراج، شیوا ابراهیمی


اسامی بازیگران سریال دلدار

محمدرضا غفاری، الناز حبیبی، حسام محمودی، سوگل خلیق، نیما رییسی، مهران نائل، پیمان مقدمی، سجاد دیرمینا با معرفی شادی مختاری و خیام وقارکاشانی، صحرا اسدالهی، وحیداقاپور، موناکرمی با هنرمندی: بهزاد فراهانی، مریم بوبانی، علی اوسیوند، رویا جاویدنیا و کمند امیرسلیمانی و با حضور پریوش نظریه، همایون ارشادی و علیرضا آرا


اسامی بازیگران سریال آچمز

هومن برق‌نورد، امیرحسین رستمی، سید مهرداد ضیایی، مهران رجبی، سارا خوئینی‌ها، بیتا سحرخیز، مهوش صبرکن، پریسا مقتدی، سهند جاهدی، هادی عطایی‌فر، احمدرضا اسعدی، مونا اسکندری


اسامی بازیگران سریال برادر جان

علی نصیریان، حسن پورشیرازی، لعیا زنگنه، حسام منظور، آفرین عبیسی، سعید چنگیزیان، کامران تفتی، سجاد افشاریان، ندا جبرئیلی، نسیم ادبی، مارال فرجاد، شیوا ابراهیمی، محبوبه صادقی و جلیل فرجاد


اسامی بازیگران سریال بوی باران

رضا کیانیان، رویا نونهالی، نرگس محمدی، سید مهرداد ضیایی، مهدی سلوکی، حمیرا ریاضی، ساناز سعیدی، شهرزاد کمال زاده، آزیتا ترکاشوند، سپیده خداوردی، محمدرضا هاشمی، شاداب شهابی، معصومه احمدزاده، فخر الدین صدیق شریف، رحمان باقریان، مهوش صبرکن، مصعومه آقاجانی، احسان امانی، مرتضی کاظمی، شیوا خنیاگر، شمسی فضل اللهی، مریم کاویانی، وحید نفر، سعید رضایی، بهزاد داوری، مهسا هاشمی، سیما مطلبی

لغت نامه دهخدا

اسامی

اسامی. [اَ] (ع اِ) ج ِ اسماء. جج ِ اسم. (غیاث اللغات). نامها: حاضران گفتند تفصیل اسامی ایشان بازگوی. (کلیله و دمنه).
اسامی ساکنان کوی او دریک ورق دیدم
در آن دیباچه ٔ دولت حدیث ما نمیگنجد.
امیرحسن دهلوی.

اسامی. [اُ می ی] (ص نسبی) منسوب به أسامهبن زید حب ّ رسول (ص). (انساب سمعانی).


عمارت

عمارت. [ع َ / ع ِ رَ] (ع مص) عماره. مأهول و مسکون گرداندن. (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مأخوذ از عربی، آباد داشتن و آباد کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء): اموال بسیار در عمارت آن صرف کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 441). از آبادی و عمارت و رعایت رعیت و آئین داد و انصاف دور بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 358). || (اِمص) آبادانی. (ناظم الاطباء): و مال بی عمارت بدست نیاید. (کلیله و دمنه). چه عمارت نواحی و مزید ارتفاعات... به عدل متعلق است. (کلیله و دمنه).
این ده ویران چو اشارت رسید
از تو و آدم به عمارت رسید.
نظامی.
توشه ز دین بر، که عمارت کم است
آب ز چشم آر، که ره بی نم است.
نظامی.
گفت هر دارو که ایشان کرده اند
آن عمارت نیست، ویران کرده اند.
مولوی.
|| (اِ) آبادی. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). نظیر ده وقصبه و شهر و جز آن: از آثار او در عمارت دنیا هیچ نیست جز قصر شیرین. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 107). این بحیره ای است که در میان عمارتهاست، چنانکه از آباده و خبر و نیریز و خبرز و آن اعمال به ساحل آن بسی مسافتی نیست. (فارسنامه ص 153). پیرامن آن همه عمارتهاست و چشمه ها و آبهای روان. (فارسنامه ص 155). یکی از ملوک با تنی چند از خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتاد. (گلستان سعدی). || بنا. ساختمان. هر بنای مسکون و معمور. هر جای نو ساخته شده. (از ناظم الاطباء):
چو هرچش ببایست برساختند
عمارت بخوبی بیاراستند.
فردوسی.
هرکه آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت.
سعدی (گلستان).
مکن خانه بر راه سیل ای غلام
که کس را نگشت این عمارت تمام.
سعدی (بوستان).
مال کس بی عمارتی ننهاد
وین عمارت به عدل باشد و داد.
اوحدی.
|| تعمیر و مرمت. || آبادان. آباد. || فلاحت و زراعت. (ناظم الاطباء). و رجوع به عِماره شود.
- عمارت پذیر، آبادی پذیر. که تعمیر و مرمت وآبادی قبول کند. سزاوار آبادانی. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت پذیرفتن، قابل آبادانی شدن. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت پرست، دوستدار بنا و ساختمان. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت دوست، دوستدار آبادانی و ساختن عمارت. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت ساز،آبادان کننده. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت شدن، آباد گشتن. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت کردن، ساختن. بنا کردن. مرمت کردن. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت گر، عمارت ساز. بنّا و معمار. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت گری، معماری و بنّائی. شغل بنّا. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت یافتن،آباد شدن. آبادی یافتن. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.

عمارت. [ع َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان زروماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 257 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

عمارت. [ع َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و پشم است. ساکنان این ده از طایفه ٔ امرائی، و چادرنشین میباشند. مزرعه ٔ داد درشت جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

عمارت. [ع َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان. دارای 518 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

فرهنگ معین

اسامی

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ اسم، نام ها، اسم ها.

فرهنگ عمید

فرهنگ فارسی هوشیار

اسامی

ج اسم، اسمها، نامها

معادل ابجد

اسامی بازیگران سریال بانوی عمارت

1484

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری