معنی استخوان دار
لغت نامه دهخدا
استخوان دار. [اُ ت ُ خوا / خا] (نف مرکب) محکم و قایم. (غیاث اللغات). || با اعتبار و نفوذ. صاحب مکانت و منزلت و قدر. || اصیل. || دانا. || مجرّب.
فرهنگ معین
(~.) (ص.) کنایه از: آدم اصیل و خانواده دار.
فرهنگ عمید
دارای استخوان،
جانوری که بدنش استخوان دارد،
[مجاز] اصیل، نجیب، شریف، ارجمند، و دارای نفوذ،
حل جدول
کنایه از آدم اصیل و خانواده دار
فارسی به عربی
عظمی
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم صفت) جانور دارای استخوان ذوعظیم، اصیل شریف با اصل و نسب گهری، صاحب اعتبار با نفوذ.
معادل ابجد
1323