معنی استمساک

لغت نامه دهخدا

استمساک

استمساک. [اِ ت ِ] (ع مص) چنگ درزدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث). سخت داشتن دست و غیره در چیزها. اعتصام: استمساکاً به، تعویلاً به. || احتباس.
- استمساک کردن به، دست اندرزدن به.

فرهنگ معین

استمساک

(مص ل.) چنگ در زدن، تمسک جستن، (اِمص.) تمسک، اعتصام. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]

فرهنگ عمید

استمساک

متوسل شدن، تمسک جستن،

حل جدول

استمساک

چنگ در زدن

فرهنگ فارسی هوشیار

استمساک

دامن کسی را گرفتن چنگ در زدن ‎ (مصدر) دست در زدن تمسک جستن، (اسم) تمسک اعتصام.

فرهنگ فارسی آزاد

استمساک

اِسْتِمْساک، تَمَسُّک جستن، خودداری کردن و منع نمودن،

معادل ابجد

استمساک

582

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری