معنی استنباط
لغت نامه دهخدا
استنباط.[اِ تِم ْ] (ع مص) به آب رسیدن چاه کن. آب برآوردن. (منتهی الارب). بیرون آوردن آب. (تاج المصادر بیهقی).الاستنباط، استخراج الماء من العین، من قولهم نبط الماء، اذا خرج من منبعه. (تعریفات جرجانی). || نبطی شدن. (تاج المصادر بیهقی). نبطی شدن قوم. || بیرون آوردن چیزی. (منتهی الارب). طلب ظهور امری کردن. || چیدن. || استنبط الفقیه، اذا استخرج الفقه الباطن بفهمه و اجتهاده. (منتهی الارب). الاستنباط اصطلاحاً استخراج المعانی من النصوص بفرط الذهن و قوه القریحه. (تعریفات جرجانی): تا وی آن را بخرد و عقل خود استنباط کردی. (تاریخ بیهقی ص 100). || استنبط (مجهولاً)، یعنی آشکارا شد بعد پنهان شدن. (منتهی الارب).
- علم استنباط المعادن و المیاه،و هو علم یبحث فیه عن تعیین محل المعدن و المیاه اذالمعدنیات لابد لها من علامات یعرف بها عروقها و هو من فروع علم الفراسه. (کشف الظنون).
- علم استنباطالمیاه، و هو علم تتعرف منه کیفیه استخراج المیاه الکامنه فی الارض و اظهارها و منفعته احیاء الارضین المیته و افلاحها. (کشاف اصطلاحات الفنون).
فرهنگ معین
(مص م.) بیرون آوردن چیزی، (اِمص.) ادراک و دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]
فرهنگ عمید
درک کردن مطلبی از مطلب دیگر، دریافتن امری به قوۀ فهم و اجتهاد خود،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
برداشت، اندریافت، برداشت کردن
کلمات بیگانه به فارسی
برداشت
مترادف و متضاد زبان فارسی
برداشت، درک، دریافت، فهم
فارسی به انگلیسی
Inference, Perception
فارسی به عربی
اتل، فرضیه، استنباط
عربی به فارسی
برون یابی , رویش , جوانه زنی , سبز شدن , ابتکار , استخراج , ابداع , استنتاج , استدلال , استنباط
فرهنگ فارسی هوشیار
دریافت، پی بردن، بیرون کشیدن (مصدر) بیرون آوردن چیزی را درآوردن، (اسم) دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی. جمع: استنباطات. یا قوه استنباط. قوه استخراج حقایق و مطالب.
فرهنگ فارسی آزاد
اِسْتِنْباط، بیرون آوردن چیزی، معنی و مفهومی را فهمیدن، استخراج کردن، درک نمودن، ظاهر ساختن،
فارسی به آلمانی
Befolgen, Folgen, Nachgehen, Nachkommen
معادل ابجد
523