معنی استنشاق
لغت نامه دهخدا
استنشاق. [اِ ت ِ] (ع مص) به بینی کشیدن چیز مایع که بسیار سائل باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). آب و جز آن در بینی کردن: استنشاق آب. || بوی کردن چیزی را. بوئیدن: استنشاق بخور.
فرهنگ معین
آب یا مایع دیگری را به بینی کشیدن، چیزی را بو کردن. [خوانش: (اِ تِ) [ع.] (مص م.)]
فرهنگ عمید
هوا را به بینی و ریۀ خود فروبردن،
[قدیمی] به بینی کشیدن آب یا مایع دیگر،
حل جدول
بوکشیدن
فرهنگ واژههای فارسی سره
بوییدن
مترادف و متضاد زبان فارسی
استشمام، تنفس، دموبازدم، نفسکشیدن
فارسی به انگلیسی
Draft, Inhalation, Sniff
فارسی به عربی
استنشاق، الهام، تطلع، هواء
عربی به فارسی
استنشاق , شهیق
فرهنگ فارسی هوشیار
بو کشیدن بوییدن (مصدر) به بینی کشیدن چیز یا مایع: استشاق آب، بوی کردن چیزی را بوییدن. جمع: استنشاقات.
فرهنگ فارسی آزاد
اِسْتِنْشاق، چیزی را بوئیدن، نفس کشیدن، بو کشیدن، آب یا مایعی را بابینی کشیدن،
فارسی به آلمانی
Auslüften, Luft (f), Luft [noun], Lüften
معادل ابجد
912