معنی استنطاق

لغت نامه دهخدا

استنطاق

استنطاق. [اِ ت ِ] (ع مص) گویا گردانیدن. || با هم سخن کردن. || سخن کردن خواستن. (منتهی الارب). سخن گفتن کسی را خواستن. || در تداول امروز، بازپرسی. سخن از کسی بیرون کشیدن.
- استنطاق کردن، بازپرسی کردن.
|| الاستنطاق، مصدر است از باب استفعال. و آن نزد اهل جفر عبارت است از ساختن حروف از عدد حرف لفظی. و این معنی ضمن بیان معنی لفظ بسط خواهد آمد. (کشاف اصطلاحات الفنون).

فرهنگ معین

استنطاق

(مص م.) به سخن آوردن، (اِمص.) بازپرسی. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]

فرهنگ عمید

استنطاق

کسی را به سخن گفتن واداشتن،
(حقوق) بازپرسی کردن، بازپرسی،

حل جدول

استنطاق

باز پرسی

بازپرسی

مترادف و متضاد زبان فارسی

استنطاق

بازپرسی، بازجویی، تحقیق، سین‌جیم

فارسی به انگلیسی

استنطاق‌

Cross-Examination, Inquisition

فارسی به عربی

استنطاق

استقصاء، تحقیق، استجواب

فرهنگ فارسی هوشیار

استنطاق

‎ بازپرسی، سخن خواستن، به گفتار انگیختن ‎ (مصدر) بسخن آوردن بگفتار انگیختن، خن گفتن کسی را خواستار شدن، (اسم) بازپرسی بیرون کشی سخن از کسی. جمع: استنطاقات.

فرهنگ فارسی آزاد

استنطاق

اِسْتِنْطاق، کسی را بسخن واداشتن، باز پرسی و بیرون کشیدن سخنی از کسی،

واژه پیشنهادی

استنطاق

بازجویی

معادل ابجد

استنطاق

621

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری