معنی استیل
لغت نامه دهخدا
استیل. [اِ] (فرانسوی، اِ) (از لاتینی ستیلوس، خنجر) سبک و طرز و اسلوب و شیوه ٔ تحریر و سبک صنعتگران از معمار و حجار و مجسمه ساز و نقاش و غیره.
استیل. [اِ] (اِخ) ریچارد. یکی ازادبای نامی انگلستان. مولد وی 1672 و وفات 1729 م. وی با گروهی از دوستان خویش رساله ها و روزنامه ها منتشر ساخته و با کمال جدیت به بیدار کردن افکار و احساسات عامه ٔ ملت انگلیس پرداخته است و در مجلس مبعوثان عضویت داشته و چند کتاب ادبی هم تألیف کرده است.
فرهنگ عمید
طرز، اسلوب، سبک، شیوه،
نوعی مبل مجلل و دارای کندهکاری و نقوش برجسته، به سبک شاهان قدیم فرانسه،
نوعی فولاد که در برابر زنگزدگی مقاومت میکند، آلیاژ فولادی زنگنزن،
حل جدول
نوعی مبل، ویژگیهای ظاهری کسی، فولاد زنگنزن
سبک
نوعی آلیاژ
سبک ورزشکار
نوعی مبل، ویژگی های ظاهری کسی، فولاد زنگ نزن
استیل ورزشکار
سبک
فرهنگ فارسی هوشیار
طرز و روش، نوعی ظروف فلزی
فرهنگ معین
شکل، فرم، اندازه، نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه، شیوه ای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارت های ورزشی. [خوانش: (اِ) [فر.] (اِ.)]
(~.) [انگ.] (اِ.) فولاد ضدزنگ.
مترادف و متضاد زبان فارسی
سبک، پولاد، فولاد
سخن بزرگان
همیشه به خاطر داشته باشید که دنیا هرگز مدیون شما نیست؛ زیرا قبل از شما نیز وجود داشته است.
معادل ابجد
501