معنی اسوه
لغت نامه دهخدا
اسوه. [] (ع اِ) این کلمه بهمین صورت در عبارت ذیل آمده و منظور از آن معلوم نشد: و هر خُراجی و قرحه ای که بشکافند همه اندر درازای لیف عصبها باید شکافت یا بر راستاء شکن ها و خطها که به تازی آنرا الاسوه و العضون گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی نسخه ٔ کتابخانه ٔ مؤلف ورق 461 صفحه ٔ دست چپ س 26).
فرهنگ معین
پیشوا، مقتداء، صبر، آنچه که بدان کسی را تسلی دهند. [خوانش: (اُ وِ) [ع.] (ص)]
فرهنگ عمید
قدوه، مقتدا، پیشوا، پیشرو،
الگو، سرمشق،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
الگو، سرمشق، نمونه، پیشوا، مقتدا
فارسی به انگلیسی
Role Model
فرهنگ فارسی هوشیار
مقتدا وپیشرو
فرهنگ فارسی آزاد
اُسْوَه، سرمشق، مُقْتَدی، قُدْوَه،
معادل ابجد
72