معنی اسپارتاکوس
لغت نامه دهخدا
اسپارتاکوس. [اِ] (اِخ) مردی رشید و دلاور نومیدیائی. وی در زمان حکومت رومیان قدیم خروج کرد و اصلاً از نومیدیا یعنی مغربی بوده ولی در تراکیا تولد یافته بعد از دخول در نظام اورا به روم گسیل کردند. در آن میان فرار کرد و گرفتار و زندانی گردید. در سال 73 ق. م. او با جمعی از دوستان از زندان بگریخت و علم عصیان و طغیان برافراشت.کم کم عده ٔ رفقا و همدستان وی به هفتادهزار تن بالغ گشته و در نتیجه ٔ این اتفاق کلاودیوس، یولیوس و لنتولوس را که از سرداران معروف روم بودند مغلوب ساخت و کامیانیا را ویران کرد و سپس بخیال مراجعت به وطن خودیعنی تراکیا افتاد ولی طغیان نهر پو و اصرار و ابرام رفقا و همدستان مانع شد و دوباره به روم حمله کرد اما این بار مغلوب و مقتول گردید. (قاموس الاعلام). و قتل او بسال 71 ق. م. بوده است. وی را به صاحب الزنج در اسلام تشبیه کرده اند. (دائرهالمعارف بریتانیکا).
حل جدول
رهبر بردگان شورشی روم
معادل ابجد
751