معنی اسپر
لغت نامه دهخدا
اسپر. [اِ پ ُ] (فرانسوی، اِ) اعمال و حرکات منظم برای تقویت جسم و تربیت روان، مانند شکار، اسپ سواری، صید ماهی و غیره. ورزش.
اسپر. [اِ پ َ] (اِ) سپر. جُنّه. (برهان). تُرس. مجن ّ. جَوب. فَرْض. مِجْنَب. دَرَق:
بر او گردن ضخم چون ران پیل
کف پای او گرد چون اسپری.
منوچهری.
پیش این فولاد بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا.
مولوی.
اسپری باشم گَه ِ تیر خدنگ.
مولوی.
- کرگ اسپر، سپر از پوست کرگدن:
بنیزه بگشتند و بشکست پست
کمانها گرفتند هردو بدست
ببارید تیر از کمان سران
بروی اندر آورده کرگ اسپران.
فردوسی.
|| در اصطلاح بنّایان، دیوار میان دو مجرّدی از بیرون سو. بدنه ٔ دیوار درسته ای از آجر و غیر آن که زیر طُرّه باشد بر قسمت بیرونی عمارت.
شاه اسپر
شاه اسپر. [اِ پ َ] (اِ مرکب) مرکب از «شاه » و «اسپر» (مخفف اسپرم) شاه سپرم. ریحان الملک. ضیمران. رجوع به شاه اسپرغم، شاه سپرغم. شاه اسفرهم. شاه اسپرهم و شاهپر شود.
دره اسپر
دره اسپر. [دَرْ رَ اِ پ َ] (اِخ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری دورود و کنار راه مالرو سرابند به درب آستان با 145 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کرگ اسپر
کرگ اسپر. [ک َ اِ پ َ] (اِ مرکب) سپر از پوست کرگ. این کلمه را ولف در فهرست شاهنامه گُرگ اسپر خوانده و غلط است. (یادداشت مؤلف):
ببارید تیر از کمان سران
به روی اندر آورده کرگ اسپران.
فردوسی.
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
(اِ پَ) (اِ.) سپر.
فرهنگ فارسی هوشیار
تخمک هاگ خرد دانه در بارآوری گیاهان بی گل (اسم) سپر تر مجن، دیوار میان دو مجردی از بیرون سو بدنه دیوار درسته از آجر و غیر آن که زیر طره باشد بر قسمت بیرونی ساختمان.
کرگ اسپر
(اسم) سپری که از پوست کرگدن پوشیه باشد (در نسخ شاهنامه بتصحیف } گرگ اسپر { نوشته اند) .
اسپر ماتوزوئید
فرانسوی نر مایه
اسپر ماهی
(اسم) سفره ماهی
گرد اسپر
(اسم) نوعی سپر که تا قر. 10 ه ( 16 م. ) رایج بوده.
معادل ابجد
263