معنی اسکار
لغت نامه دهخدا
اسکار. [اِ] (ع مص) مست گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب). مست کردن. مستی آوردن.
اسکار. [اُ] (اِخ) اوّل. یکی از سلاطین سوئد، متولد 1799 م. و متوفای 1850. وی پسر ژنرال موسوم به برنادوت است که او را بنام شارل چهاردهم بر تخت سوئد نشاندند. اسکار در سنه ٔ 1844 م. جانشین پدر گردید. این پادشاه بترقی و تعالی کشور تمایل بسیار داشت. صنایع و امور عام المنفعه را ترویج و نظامات و قوانین را اصلاح و تعدیل کرد و پیش از جلوس بعضی آثار مربوط بتربیت عمومی و قوانین جزا بوجود آورد.
اسکار. [اُ] (اِخ) دوّم. پسر اسکار سابق الذکر، مولد استکهلم. وی جانشین برادر خود شارل پانزدهم شد و از سال 1872 تا 1905 م. پادشاه سوئد و نروژ بود و پس از جدا شدن مملکت بسال 1905، وی پادشاه سوئد گردید. (1829- 1907 م.).
فرهنگ معین
(اُ) [فر.] (اِ.) جایزه ای که از طرف آکادمی هنرهای سینمای آمریکا به عوامل مختلف تولید فیلم تعلق می گیرد.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Scar
فرهنگ فارسی هوشیار
کسی را مست کردن
فرهنگ فارسی آزاد
اِسْکار، مَست کردن، مشروب الکلی و مُسْکِر دادن،
اصطلاحات سینمایی
مراسم جایزه ی اسکار یا جایزه ی آکادمی فیلم آمریکا، اولین و مهمترین جشنواره سینمایی جهان است. اسکارازسال 1929 رسما آغاز به کارکرده است. دراین مراسم که هرساله در منطقه ی بورلی هیلز آمریکا برگزار می شود، توسط اعضای فراوان اسکار، در شاخه های بازیگری، کارگردانی، فیلم نامه نویسی، فیلمبرداری، تدوین، طراحی صحنه، موسیقی و... افرادی برگزیده می شوند وتندیس طلایی 30 سانتی اسکار به آنها اهداء میگردد. این مراسم منظم ترین جشنواره ی فیلم درجهان است وبعد از هرمراسم اسکار، الگوی تولید وپرکاران سال بعد مشخص می شود.
معادل ابجد
282