معنی اشرار

لغت نامه دهخدا

اشرار

اشرار. [اِ] (ع مص) به بدی منسوب کردن کسی را. (منتهی الارب). نسبت کردن با شر. (تاج المصادر بیهقی). نسبت کردن کسی را به شر. || پیدا کردن. (منتهی الارب). آشکارا کردن. (تاج المصادر بیهقی): و حتی اُشِرَّت بالاکُف ّ المصاحف، ای نُشرت و اُظهرت. (اقرب الموارد). || به آفتاب نهادن چیزی را تا خشک شود. (منتهی الارب). به آفتاب نهادن گوشت یا کشک یا جامه را تا خشک شود. (از اقرب الموارد). || راندن و طرد کردن خاندان و قبیله ٔ کسی، وی را. (از اقرب الموارد).

اشرار. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ شَریر. (دهار) (آنندراج). بدان:
پس ره راستان و نیکان رو
که جهان پر خسان و اشرار است.
ناصرخسرو.
تو ملتفت مشو به عدو زآنکه خود فلک
تدبیر دفع فتنه ٔ اشرار میکند.
سلمان ساوجی.

فرهنگ معین

اشرار

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ شریر؛ بدکاران.

فرهنگ عمید

اشرار

شَریر

حل جدول

اشرار

بدان

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اشرار

آشوبگران

کلمات بیگانه به فارسی

اشرار

آشوبگران

فرهنگ فارسی هوشیار

اشرار

ج شریر، بدان

فرهنگ فارسی آزاد

اشرار

اَشْرار، بدکاران، بدکردارها، اشخاص پرشر (مفرد: شَریر)،

معادل ابجد

اشرار

702

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری