معنی اعتکاف
لغت نامه دهخدا
اعتکاف. [اِ ت ِ] (ع مص) انتظار چیزی کشیدن. (ناظم الاطباء). انتظار چیزی کردن. (منتهی الارب). || خود را بازداشتن و گوشه نشین شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گوشه نشین شدن در مسجد و بازایستادن از چیزی. (آنندراج). بازایستادن از چیزی. (کنز از غیاث اللغات). گوشه نشینی در مسجد. (از منتخب از غیاث اللغات). || پیوستگی کردن بر چیزی. (زمخشری). اقامت و ملازمت جایی. حبس و وقف خود در مکانی. بازداشتن خویش در مسجد و امثال آن. لزوم در مسجد. قعود از مکاسب. (یادداشت مؤلف). || در مسجد مقیم شدن برای عبادت و بازداشتن خود را از خروج بغیر ضرورت از مسجد. (یادداشت بخط مؤلف). جرجانی آرد: در لغت اقامت داشتن و احتباس و در شرع با نیت در حال روزه داری در مسجد جامع مقیم شدن است. (از تعریفات جرجانی). این کلمه مصدر باب افتعال از عکف بمعنی پیوستگی بر چیزی داشتن وحبس کردن و در لغت، درنگ کردن و ادامه دادن است و در شرع، توقف کردن مرد در مسجد جامع و توقف کردن زن با نیت باشد و مراد از آن اقامت کردن در مسجد بقصد عبادت است و بدین جهت آنرا چنین تعریف کرده اند: اعتکاف درنگ کردن در مسجد (جامع) بقصد عبادت باشد و مقصود از مسجد جامع مسجدی است که در آن نماز جماعت ولو یک بار در روز اقامه شود. و نقل است از ابوحنیفه که اعتکاف جز در مسجدی که پنج بار اقامه ٔ جماعت در آن شود جایز نیست و قول صحیح آن است که در مسجدی که اذان و اقامه در آن باشد اعتکاف صحیح است. بهر حال اعتکاف بر اثر نذر واجب میشود و در دهه ٔ آخر ماه رمضان سنت ودر سایر ایام مستحب مؤکد دانند و روزه داشتن شرط است در اعتکاف واجب و در مستحب شرط نیست و برخی روزه ٔشرط اعتکاف نیز مستحب دانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). محقق در کتاب شرایع آرد: اعتکاف درنگ کردن طولانی است برای عبادت و جز از شخص مسلمان مکلف درست نیست و آنرا شش شرط باشد: 1- نیت با قصد قربت. 2- روزه داشتن، بنابراین در ایامی که روزه داشتن در آنها جایز نیست نمی توان اعتکاف کرد. 3- در کمتر از سه روز اعتکاف کردن صحیح نیست. 4- جز در مسجد جامع نباید انجام گیرد و برخی گویند جز در چهار مسجد که عبارتند از: مکه و مسجد پیغمبر و مسجد جامع کوفه و مسجد بصره، جایز نیست. و زن و مرد در این حکم یکسانند. 5- اذن ولی در جایی که ولایتی باشد. در مثل زن، از شوهر باید اذن بگیرد. 6- ادامه دادن درنگ در مسجد را (در مدت اعتکاف) و بجز در مواردی که مباح است خارج نشدن. (از شرایعالاسلام). و در اصطلاح تصوف عبارت است از: فارغ ساختن قلب از اشتغالات دنیاوی و تسلیم کردن نفس بمولی و برخی گویند: اعتکاف و عکوف، اقامت گزیدن است و بدین معنی است که از درگاه مولی دور نشوم تا آن که مرا بیامرزد. (از تعریفات جرجانی). مداومت بر نماز و توقف همیشگی (کذا) در مسجد و عزلت و گوشه نشینی و اشتغال بعبادت و پرستش خدا. (ناظم الاطباء):
زین دامگه اعتکاف بگشای
بر عجز خود اعتراف بنمای.
نظامی.
آنکه در کعبه اعتکاف گرفت
سنگ چون بر کبوتر اندازد.
خاقانی.
- اعتکاف در مسجد، بازداشتن خود را در مسجد. (منتهی الارب).
فرهنگ معین
(مص ل.) گوشه نشین شدن، (اِمص.) گوشه گیری. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]
فرهنگ عمید
گوشهنشین شدن،
در جایی ماندن،
گوشهنشینی برای عبادت،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اعتزال، خلوت، زاویهنشینی، عزلت، عزلتگزینی، گوشهگیری، گوشهنشینی
فرهنگ فارسی هوشیار
گوشه نشین شدن
فرهنگ فارسی آزاد
اِعْتِکاف، گوشه گیری، عُزلت، در جائی مثل مسجد برای عبادت مقیم شدن،
معادل ابجد
572