معنی افسونگر و دلفریب

حل جدول

افسونگر و دلفریب

طناز


افسونگر

جادوگر، ساحر، فریبنده

پریسا

مترادف و متضاد زبان فارسی

دلفریب

افسونگر، جذاب، دلبر، دلربا، طناز، عشوه‌گر، فتان، فسونساز، لوند، ملیح


افسونگر

جادوگر، ساحر، معزم، دلفریب، طناز، عشوه‌گر، فتان، فریبنده

لغت نامه دهخدا

دلفریب

دلفریب. [دِ ف َ] (نف مرکب) دل فریبنده. فریبنده ٔ دل. از راه برنده ٔ دل به کشی و خوشی وزیبایی. رباینده ٔ دل به زیبائی و کمال و جمال و جز آن (حالت و صفت شخص یا شی ٔ هردو آید). خوش آیند. خوش نما. دلربا. (ناظم الاطباء). زیبا و گیرا:
فصل بهار تازه و نوروز دلفریب
همبوی مشک باد و زمین پر ز بوی بان.
فرخی.
ای ترک دلفریب دل من نگاهدار
جز ناز و جز عتاب چه داری دگر بیار.
فرخی.
نافرید ایزد ز خوبان جهان چون تو کسی
دلربا و دلفریب و دلنواز و دلستان.
منوچهری.
چنان شیفته شد بر آن دلفریب
که بی او نهانی نکردی شکیب.
اسدی.
دو مرجانش از جان بریده شکیب
دو بادامش از جادوان دلفریب.
اسدی.
جهان دلفریب ناوفادار
سپهر زشتکار خوب منظر.
ناصرخسرو.
از غمزه تیر دارد و از ابروان کمان
آن دلفریب نرگس جادوی پرفنش.
سوزنی.
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
وامروز دردو چشمم جز جوی خون نرانی.
خاقانی.
فریب دل بس است ای دلفریبم
نوازش کن که از حد شد شکیبم.
نظامی.
دلفریبی که چون سخن گفتی
مرغ و ماهی بر آن سخن خفتی.
نظامی.
به تشنه ده آن شربت دلفریب
که تشنه ز شربت ندارد شکیب.
نظامی.
چون سخن گفته شد برفق و براز
سخن دلفریب طبعنواز.
نظامی.
از من آموخته ترنم و ساز
زدنش دلفریب و روح نواز.
نظامی.
دلفریبی به غمزه جادوبند
گلرخی قامتش چو سرو بلند.
نظامی.
عجب از زنخدان آن دلفریب
که هرگز نبوده ست بر سرو سیب.
سعدی.
نه هرجا که بینی خط دلفریب
توانی طمع کردنش در کتیب.
سعدی.
درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند
که خوب منظری و دلفریب و منظوری.
سعدی.
مبین دلفریبش چو حور بهشت
کز آن روی دیگر چو غول است زشت.
سعدی.
نقابی است هر سطر من زین کتیب
فروهشته بر عارض دلفریب.
سعدی.
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجهند با ما سخنان بی حسیبت.
سعدی.
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد.
سعدی.
زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب
گویی که پسته ٔ تو سخن در شکر گرفت.
حافظ.
تیری نزد به غیر که از من خطا شود
آن دلفریب هرچه کند دلنشین کند.
تأثیر (از آنندراج).

فرهنگ پهلوی

دلفریب

زیبا و فریبنده دل

فرهنگ فارسی هوشیار

دلفریب

رباینده دل بزیبائی و کمال و جمال و جز آن، فریبنده دل


افسونگر

جادوگر، ساحر، مارگیر

فارسی به انگلیسی

افسونگر

Captivator, Charmer, Enchanter, Enchanting, Glamorous, Glamourous, Spellbinder, Wizard

فارسی به عربی

افسونگر

حوریه البحر، ساحر


دلفریب

رائع

فرهنگ عمید

افسونگر

آن‌که پیشه‌اش افسون کردن و افسون خواندن است، کسی که افسون می‌خواند، ساحر، جادوگر، ‌ افسون‌خوان‌،

فارسی به آلمانی

دلفریب

Goldig, Neckisch, Niedlich

واژه پیشنهادی

افسونگر

فسون ساز

معادل ابجد

افسونگر و دلفریب

749

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری