معنی افشرده

لغت نامه دهخدا

افشرده

افشرده. [اَ ش ُ دَ / دِ] (ن مف، اِ) خلاصه ٔچیزی که از افشردن بیرون آید و بعربی عصاره گویند وافشرج معرب او است. (آنندراج). قوسی گوید: عصاره ٔ هرچیز مثل غوره و آلو و مانند آن و عوام آبشله بمد و قصر خوانند. (آنندراج). عصاره ٔ مایعی که با فشار از میوه ها و غیره استخراج کنند. آبی که از فشردن میوه گیرند. (فرهنگ فارسی معین). || فشار داده شده که عربی آن عصیر است. (فرهنگ شعوری). فشرده. فشارده. فشار داده شده. (فرهنگ فارسی معین):
اول از خونابه ٔ غم زینت دلها دهد
آنگه از افشرده ٔ دل زیب دامنها کند.
طالب آملی (از آنندراج).
و رجوع به افشره شود.

فرهنگ معین

افشرده

فشار داده شده، آبی که از فشردن میوه گیرند. [خوانش: (اَ شُ دَ یا دِ) (ص مف.)]

فرهنگ عمید

افشرده

فشارداده‌شده،
آنچه از فشردن چیزی گرفته شده، افشره، عصاره،

حل جدول

افشرده

معادل فارسی کنسانتره

فرهنگ فارسی هوشیار

افشرده

(اسم) فشار داده شده، آبی که از فشردن میوه گیرند افشره عصاره مایعی که با فشار از میوه ها و غیره استخراج کنند.

معادل ابجد

افشرده

590

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری