معنی افشرده آلو

حل جدول

افشرده آلو

لواشک


افشرده

معادل فارسی کنسانتره

لغت نامه دهخدا

افشرده

افشرده. [اَ ش ُ دَ / دِ] (ن مف، اِ) خلاصه ٔچیزی که از افشردن بیرون آید و بعربی عصاره گویند وافشرج معرب او است. (آنندراج). قوسی گوید: عصاره ٔ هرچیز مثل غوره و آلو و مانند آن و عوام آبشله بمد و قصر خوانند. (آنندراج). عصاره ٔ مایعی که با فشار از میوه ها و غیره استخراج کنند. آبی که از فشردن میوه گیرند. (فرهنگ فارسی معین). || فشار داده شده که عربی آن عصیر است. (فرهنگ شعوری). فشرده. فشارده. فشار داده شده. (فرهنگ فارسی معین):
اول از خونابه ٔ غم زینت دلها دهد
آنگه از افشرده ٔ دل زیب دامنها کند.
طالب آملی (از آنندراج).
و رجوع به افشره شود.


آلو

آلو. (ن مف مرخم / نف مرخم) مخفف آلود، در کلمات مرکبه چون گِل آلو، خواب آلو، پشمالو، خشم آلو و نظایر آن، معنی آلوده دهد:
جمله اهل بیت خشم آلو شدند
که همه در شیر بز طامع بدند.
مولوی.
پر سبک دارد ره بالا کند
چون گل آلو شد گرانیها کند.
مولوی.
این کلمه را جز حضرت جلال الدین محمد بلخی سایرفصحا استعمال نکرده اند.

آلو. (اِ) قسمی میوه که مترجمین قدیم آن را به اجاص و اجاس ترجمه می کنند، لکن آلو دارای اجناسی است و اجاس عرب ظاهراً قسمی از آن است. و اقسام آن آلوزرد، آلوسیاه، آلوقیصی، آلوبخارا، آلوی کوهی، آلوی سفید است. رجوع به کلمات مزبوره شود. بعض میوه های دیگر نیز که از این قسم نیست باز آلو خوانده شده اند چون شفتالو، زردآلو، آلبالو، خرمالو:
برفتم برز تا بیارم کنستو
چو سیب و چو غوره چو امرود و آلو.
علی قرط اندکانی.
جز پند حکیم و علم کی راند
صفرای جهالت از سرت آلو؟
ناصرخسرو.
- امثال:
پیرزن را دست بدرخت آلو نرسید گفت مرا خود ترش نسازد.
|| داش خشت پذیر را گویند. (فرهنگ جهانگیری).


افشرده گام

افشرده گام. [اَ ش ُ دَ / دِ] (ص مرکب) استوارگام.گام سخت. آنکه گامش محکم و استوار باشد:
چنان زورمندند و افشرده گام
که یک تن بود لشکری را تمام.
نظامی.


آبجو افشرده

آبجو افشرده. [ب ِ ج َ / ج ُ وِ اَ ش ُ دَ/ دِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کشک الشعیر. (تحفه).


به افشرده

به افشرده. [ب ِه ْ اَ ش ُ دَ / دِ] (اِ مرکب) به افشرج. افشره ٔ بهی. رب السفرجل. (ابن البیطار از یادداشت بخط مؤلف).

ترکی به فارسی

آلو

آلو

فرهنگ معین

افشرده

فشار داده شده، آبی که از فشردن میوه گیرند. [خوانش: (اَ شُ دَ یا دِ) (ص مف.)]


آلو

[په.] (اِ.) درختی از تیره گل سرخیان از دسته بادامی ها و دارای انواع متعدد از قبیل: آلو زرد، آلو سیاه، آلو قیصی و غیره.

فرهنگ عمید

آلو

میوه‌ای گوشتی و آبدار با هسته‌ای بزرگ و پوست نازک به رنگ زرد یا سیاه: آلو بخارا، آلو زرد، آلو سیاه،
درخت کوتاه این میوه با برگ‌های بیضی‌شکل که در انواع مختلف دیده می‌شود،


افشرده

فشارداده‌شده،
آنچه از فشردن چیزی گرفته شده، افشره، عصاره،

فرهنگ فارسی هوشیار

افشرده

(اسم) فشار داده شده، آبی که از فشردن میوه گیرند افشره عصاره مایعی که با فشار از میوه ها و غیره استخراج کنند.

خواص گیاهان دارویی

آلو

انواع آلو از طایفه گل سرخیان هستند ضد یبوست وخوردن آن به صورت ناشتا به عنوان مصفی خون و مسکن صفرا معروف است آلو به خوبی می تواند هیجانات عصبی را فرو نشاند و در خشکیدن دهان و تشنگی که در اثر ازدیاد فشار خون به وجود آمده را برطرف کند. ضماد پخته آن با سرکه برای جوشها ی جلدی و آلرژی مفید است. آلوی خشک ضررش از بین رفته و فایده آن باقی مانده و در هنگام خوردن بهتر است پوست آن کنده شود و آلوی خشک برای مبتلایان به یبوست و بواسیر توصیه می شود و در اسهال آلوی تر از خشک بهتر است. بهتر است آلو را قبل از غذا بخورند.

معادل ابجد

افشرده آلو

627

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری