معنی افشره

فرهنگ معین

افشره

(اَ شُ رِ) (اِ.) آب میوه.

فارسی به انگلیسی

افشره‌

Extract, Juice, Liquor

لغت نامه دهخدا

افشره

افشره. [اَ ش ُ رَ / رِ] (ن مف، اِ) هرچیز که آن را افشرده باشند و بعربی عصاره گویند. (برهان). شیره ٔهر چیز که افشرده باشند و بعربی عصاره گویند. (فرهنگ مجمعالفرس). فشرده شده که در عربی عصاره گویند. (فرهنگ شعوری). عصاره. (تفلیسی). عصیر و عصاره ٔ مایعی که بواسطه ٔ عصر و فشار از میوه جات و نباتات گیرند. (ناظم الاطباء). فشرده. چیز فشرده مانند آبلیمو. آب که بفشردن از میوه گیرند. آبی که از فشردن یا کوفتن میوه ها حاصل کنند. افشرج. (یادداشت مؤلف):
افشره ٔ خون دل از چشم او
ریخته پالاون مژگان فرو.
بوشعیب (از مجمعالفرس).
اندر همه ٔ انواع خناق نخست غرغره بچیزی کنند که اندر وی قبضی باشد. خون را بازنشاند چون شراب خرتو و افشره ٔ جوز و آب عنب الثعلب و جز آن. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). قانون غرغره کردن آن است که چیزهای قابض را چون افشره ٔ پوست جوز تر با شرابی لطیف بیامیزند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). از بهر آنکه اندر قنطوریون و اندر عصاره ٔ او یعنی افشره ٔ او این قوتها و این منفعتها از او بحاصل آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- افشره ٔ انگور، عصیر. (یادداشت مؤلف).
|| مشروبات مبرد. (ناظم الاطباء). توسعاً هر نوع شربت که برای خنک شدن یا فروبردن طعام خورند. شربتی که از آب لیمو یا نارنج یا شکر و یا قند کنند برای نشاندن حرارت معده بتابستان و جز آن. شربتهای چاشنی دار. || آبی که از نباتات آبدار با کوفتن گیرند و نپزند بلکه در آفتاب بقوام آرند. افشرج. || شربت که از آب قند تنها کنند. || رب. (یادداشت مؤلف).افشرج. رجوع به افشرج شود.


افشره خوری

افشره خوری. [اَ ش ُ رَ / رِ خوَ / خ ُ] (اِ مرکب) پیاله و جامی که در آن افشره خورند. (یادداشت مؤلف).


افشره گر

افشره گر. [اَ ش ُ رَ / رِ گ َ] (ص مرکب) عصار. (ضیاء). روغن گیر و عصار را گویند. (هفت قلزم). آنکه شربت افشره میگیرد. کسی که شیره وعصاره ٔ میوه و نبات میگیرد. و رجوع به افشره شود.


غوره افشره

غوره افشره. [رَ / رِ اَ ش ُ رَ / رِ] (اِ مرکب) غوره افشرج. رب ﱡالحِصرِم. (مفردات ابن بیطار).


مورد افشره

مورد افشره. [اَ ش ُ رَ / رِ] (اِ مرکب) مورد افشرج. رب الاَّس. (تذکره ٔ ابن بیطار). رجوع به ماده ٔ قبل شود.

فرهنگ عمید

افشره

آب میوه که آن را با فشار گرفته باشند، عصاره،


افشره گر

عصار، روغن‌گر،

حل جدول

افشره

کنسانتره

کنستانتره


افشره آلو

لواشک

مترادف و متضاد زبان فارسی

افشره

شیره، عصاره، عصیر

فرهنگ فارسی هوشیار

افشره

عصاره میوه، آب میوه


دزد افشره

(صفت) معاون سارق شریک دزد.

واژه پیشنهادی

افشره

آب میوه ها

معادل ابجد

افشره

586

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری