معنی افلیج

لغت نامه دهخدا

افلیج

افلیج. [اِ] (از ع، اِمص) فالج. سستی و فروهشتگی که درنیمه ٔ بدن یا در تمام آن حادث گردد. (ناظم الاطباء). || (ص) بمعنی مفلوج که در فارسی متداول است و ظاهراً در عربی نیامده است. (یادداشت مؤلف).
- افلیج گرفتن، مبتلا به فالج شدن.

فرهنگ معین

افلیج

(اِ) [ازع.] (ص.) کسی که عضو یا اعضایی از بدنش فاقد حرکت و نیرو باشد.

فرهنگ عمید

افلیج

مفلوج

حل جدول

افلیج

لس

زمین گیر

مترادف و متضاد زبان فارسی

افلیج

زمینگیر، شل، فلج، معلول

فارسی به انگلیسی

افلیج‌

Cripple, Paraplegic, Quadriplegic

فارسی به عربی

افلیج

قماش السحیف

فرهنگ فارسی هوشیار

افلیج

لمس اندام زمینگیر (صفت) آنکه تمام یا قسمتی از بدن وی سست و بی حرکت شده باشد فالج شده.

معادل ابجد

افلیج

124

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری