معنی اقتصاد

لغت نامه دهخدا

اقتصاد

اقتصاد. [اِ ت ِ] (ع مص) میانه راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میانجی نگاه داشتن. (تاج المصادر بیهقی). میانه نگاه داشتن. (ترجمان القرآن). || (اِمص) میانه روی در هر کاری. (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). قصد.
- علم اقتصاد، عبارت از علم به مجموع وسایلی است که برای رفع نیازمندیهای مادی بشر از آن استفاده میشود.
|| مواصلهالشاعر عمل القصائد. (منتهی الارب)، مواصله کردن شاعر عمل قصائد را. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

اقتصاد

(مص ل.) میانه روی در هر کاری، رعایت اعتدال در دخل و خرج، (اِمص.) میانه روی در هزینه ها، میان کاری، مجازاً صرفه جویی.، علم ~یکی از رشته های علوم اجتماعی است که در باب کیفیت فعالیت مربوط به دخل و خرج و چگونگی روابط [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]

فرهنگ عمید

اقتصاد

دانش بررسی روش‌های کسب درآمد، مصرف کالاها و خدمات، روابط بازرگانی، و سازمان‌دهی امور مالی برای بهره‌برداری بهینه از منابع تولید ثروت،
(اسم مصدر) [قدیمی] میانه‌روی کردن،
(اسم مصدر) [قدیمی] به‌اندازه خرج کردن، تعادل دخل‌وخرج را نگه داشتن،
[قدیمی] میانه‌روی، میانه‌روی در هر کار،

حل جدول

اقتصاد

اکونومی

مترادف و متضاد زبان فارسی

اقتصاد

صرفه‌جویی، قناعت، میانه‌روی،
(متضاد) اسراف

فارسی به انگلیسی

اقتصاد

Economy, Nomics_

فارسی به ترکی

اقتصاد‬

ekonomi, iktisat

فارسی به عربی

اقتصاد

اقتصاد

عربی به فارسی

اقتصاد

علم اقتصاد , اقتصادیات , اقتصاد

فرهنگ فارسی هوشیار

اقتصاد

میانه راه رفتن، میانه روی در هر کاری

فرهنگ فارسی آزاد

اقتصاد

اِقْتِصاد، باندازه خرج کردن، میانه روی در کار، اِعْتدال (در عرف عامّه بمعنای صرفه جوئی)،

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

اقتصاد

Ökonomie (f), Volkswirtschaft (f), Wirtschaft (f)

معادل ابجد

اقتصاد

596

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری