معنی اقوام دارای خط
حل جدول
نویسا
اقوام بدون خط
نانویسا
اقوام داراى خط
نویسا
دارای خط های بسیار
مخطط
اقوام داراى خط در جامعهشناسى
نویسا
لغت نامه دهخدا
اقوام. [اَق ْ] (ع اِ) ج ِ قَوْم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی خویشاوندان و فرقه ها و گروهها و طایفه ها. (ناظم الاطباء):
چشم از آنروز که برکردم و رویت دیدم
بهمین دیده سر دیدن اقوامم نیست.
سعدی.
و رجوع به قوم شود.
خط
خط. [خ ُطط] (اِخ) نام جای پرنخلستان است در بحرین و آنرا خط عبدالقیس نیز می گویند. (معجم البلدان).
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارحام، اقربا، بستگان، خویشان، وابستگان،
(متضاد) اغیار، بیگانگان
فرهنگ فارسی هوشیار
جمع قوم، خویشان، طایفه ها
فرهنگ عمید
قوم
فرهنگ واژههای فارسی سره
تیره ها
گویش مازندرانی
معادل ابجد
973