معنی الامد

حل جدول

الامد

مطابق رسم


مطابق رسم

الامد

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

احمد

احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن یوسف بن الکماد، مکنی به ابوالعباس. او راست: زیج المقتبس من زیج الامد علی الابد و الکور علی الدور.

احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن کمادبن علی التمیمی مکنی به ابوالعباس، یکی از مشاهیر علماء هیئت و نجوم. از مردم تونس. او را زیجی است به نام زیج الامد علی الابد. و دیگرالکور علی الدور. (قاموس الاعلام). و در جای دیگر بر ترجمه ٔ او دست نیافتیم.


عبیدا

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن جروالاسدی، مکنی به ابوالقاسم. معتزلی و از علماء عربیت و از مردم موصل است.و او راست: تفسیر القرآن. الموضح فی العروض. المفصح فی القوافی. الامد فی القراآت. و او را شعری است. وی به سال 387 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی و روضات الجنات ص 465).


ابن زرقیال

ابن زرقیال. [اِ ن ُ زَ] (اِخ) ابواسحاق ابراهیم بن یحیی النقاش، معروف به ابن زرقیال یا زرقالی. اصلاً از مردم قرطبه در طلیطله باعمال نجومی اشتغال داشت و باکثرت شهرت از حال او اطلاع بسیاری نداریم. ابن زرقیال در طلیطله پنج سال پیش از ورود مسیحیان بدان شهر به سال 472 هَ.ق. رصدی کرد و زیجی ترتیب داد که بزیج طلیطله معروف و در کتابخانه ٔ ملی پاریس موجود است. ابن زرقیال آلتی اختراع کرده موسوم به صفیحه ٔ زرقیال یا ربع زرقالی که نوعی اسطرلاب است و چون آنرا بمشرق آوردند منجمین بزحمت مقصود و طرز عمل آنرا دریافتند. خودابن زرقیال در کتابی شرح آن را داده و ترجمه ٔ لاطینه ٔ آن در کتابخانه ٔ ملی پاریس است. ابن زرقیال رصدهائی داشته و ابن حماد سه زیج از روی رصدهای او ترتیب کرده است: الکور علی الدور. الامد علی الابد. المقتبس.


بلوغ

بلوغ. [ب ُ] (ع مص) رسیدن به مکانی یا نزدیک به رسیدن. (منتهی الارب). وصول یا مشرف شدن بر وصول. (اقرب الموارد). و از آن جمله است: آیه ٔ فاذا بلغن أجلهن. (قرآن 234/2)، یعنی نزدیک شدند بدان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رسیدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی). نزدیک شدن به چیزی و رسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از دهار): عند اًشفائه علی نهایه الامد المعلوم و بلوغه غایه المحتوم. (تاریخ بیهقی ص 300). || بپایان رسیدن. به بن انجامیدن.
- بلوغ طاقت، برسیدن توان. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| بالغ شدن کودک. (منتهی الارب). رسیده شدن غلام. (از اقرب الموارد). رسیدن به سن رشد. مرد شدن. زن شدن. (فرهنگ فارسی معین). به حد مردی رسیدن کودک. (آنندراج). || پخته شدن و رسیده شدن میوه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || در مشقت انداخته شدن شخص، و فعل آن در این حالت مجهول بکار رود. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان). || بلند برآمدن روز. (المصادر زوزنی).

آیه های قرآن

ا لم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق و لا یکونوا کالذین اوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون

آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حقّ نازل کرده است خاشع گردد؟! و مانند کسانى نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهایشان قساوت پیدا کرد؛ و بسیارى از آنها گنهکارند!

معادل ابجد

الامد

76

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری