معنی الان

لغت نامه دهخدا

الان

الان. [اَل ْ لا] (اِخ) لان:
تف تیغ هندیش هندوستانی
علی الروس در روس و الان نماید.
خاقانی.

الان. [اَ] (اِخ) مشرق و جنوب وی سریر است و مغرب وی روم است و شمال وی دریای کرز و بخاک خزرانست و این ناحیتی است اندر شکستگیها و کوهها و جائی بانعمت و ملکشان ترساست و ایشان را هزار ده است بزرگ و اندر میان ایشان مردمانی اند ترسا و مردمانی بت پرستند و مردمان وی گروهی کوهیند و گروهی دشتی، و لشکر ملک اینجا بشهر خیلان باشد و بندر کاسک و شهر دراِلان از این ناحیت است. (از حدود العالم). نام ولایتی است از ترکستان و بعضی گویند نام شهری است. (برهان). نام ولایتی از ایران و ترکستان. (شرفنامه ٔ منیری):
خبر دهند که چون او رود بحرب عدو
بود به لشکرش اندرشه الان و خزر.
قطران.
چون ز سواد شابران سوی خزر سپه کشد
روس و الان نهند سر خدمت پای شاه را.
خاقانی.
بگرداگرد خرگاه کیانی
فروهشته نمدهای الانی.
نظامی.
رجوع به آلان و اران و لان شود.


در الان

در الان. [دَ رِ اَ] (اِخ) شهری است به الان چون قلعه ای بر سر کوه و هر روزی هزار مرد به نوبت، باره ٔ این قلعه نگاه دارند. (حدود العالم). و رجوع به الان در ردیف خود شود.


عق-الان

عق-الان. [ع ِ] (ع اِ) تثنیه ٔ عقال.رجوع به عقال شود. || زکات و صدقه ٔ دو سال: علی بنی فلان عقالان، بر آنها صدقه ٔ دو سال است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقال شود.


علی رؤوس الان...

علی رؤوس الانام. [ع َ لا رُ ئو سِل ْ اَ] (ع ق مرکب) علنی. در ملأ عام. آشکارا.

فارسی به انگلیسی

الان‌

Directly, Just

فارسی به ترکی

الان‬

şimdi, şu anda

فرهنگ معین

الان

(اَ) [ع.] (ق.) این دم، اکنون.

حل جدول

الان

اکنون، حالا


همین الان

الساعه

کلمات بیگانه به فارسی

الان

اکنون

گویش مازندرانی

الان

حالا – اکنون

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

الان

اکنون، اینگاه، ایدر، همینگاه، هم اکنون

مترادف و متضاد زبان فارسی

الان

اکنون، الحال، اینک، حال، حالا، حالیا

فرهنگ فارسی هوشیار

الان

همین دم اینک هم اکنون ترکی شونده این دم همین دم هم اکنون اکنون، اینک، حالا


الی الان

تاکنون هنوز تابحال تا این دم

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

الان

82

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری