معنی البته
لغت نامه دهخدا
البته. [اَ ب َت ْ ت َ / ت ِ] (از ع، ق) و در تداول گاهی بکسر باء [اَ ب ِ ت ت َ]. مؤلف غیاث آرد: در اصل بته بود بمعنی قطع یعنی یکبار بریدن، الف و لام دروزائد آورند که عوض فعل عامل است. (غیاث اللغات). قطعاً. جزماً. مسلماً. هرآینه: و اما اندر ناحیت جنوب هیچ رود بزرگ را ذکر نیافتم البته مگر رودبجه را. (حدود العالم). درین وقت ملطفه ها رسید از منهیان بخارا که علی تیکن البته نمی آرامد. (تاریخ بیهقی). و اگر خردمندی بقلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید... البته بعیبی منسوب گردد. (کلیله و دمنه). البته فتوری بدیشان [موش ها] راه نمی یابد. (کلیله و دمنه).
سر که بر تیغ او برون آید
زان سر البته بوی خون آید.
نظامی.
این سراییست که البته خلل خواهد کرد
خنک آن قوم که دربند سرای دگرند.
سعدی.
|| بهیچوجه. ابداً. هرگز: و رسم ایشان چنانست که هر خرمائی که از درخت بیفتد خداوندان درخت برندارند البته و آن درویشان را بود. (حدود العالم). امیرمحمد... حیلت کرد تا این مقدم نزدیک وی رود... البته اجابت نکرده بود. (تاریخ بیهقی). اگر پس از این هزار مهم افتد و طمع آن باشد که من به تن خویش بیایم نباید خواند که البته نیایم. (تاریخ بیهقی). و چنان نمودی [مسعود] که البته خود نداند که این حال چیست. (تاریخ بیهقی). شه ملک گفت ای شهریار روی زمین کم از نزلی نباشد که به لشکرگاه فرستم. شاه فرمود که البته رنج تو نخواهم. (اسکندرنامه ٔ خطی نسخه ٔسعید نفیسی). و چندانکه کوشید تا این پسر را قبول کنند... البته قبول نکردند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 104). هرچند که می گفتند که ترا چه بوده است و چه می بینی البته جواب نداد. (مجمل التواریخ).
فرهنگ معین
(اَ بَ تِّ) [ع. البته] (ق.) کلمه تأکید، به طور قطع.
فرهنگ عمید
بهطور قطع و یقین، همانا، هرآینه،
حل جدول
حتما، یقینا
فرهنگ واژههای فارسی سره
اگرچه، چرا که نه
مترادف و متضاد زبان فارسی
حتماً، حکماً، مسلماً، یقیناً
فارسی به انگلیسی
Indeed, Naturally, Of Course
فارسی به ترکی
elbette
ترکی به فارسی
البته
فرهنگ فارسی هوشیار
کلمه ای است که برای تاکید استعمال میشود، هرآینه
فرهنگ فارسی آزاد
اَلْبَتَّه، قطعاً، جازماً، لازماً، بدون تردید (بذیل کلمهء بَتّ مراجعه شود، در فارسی اَلْبَتِّه تلفظ میگردد)،
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
438