معنی الکتریکی

لغت نامه دهخدا

الکتریکی

الکتریکی. [اِ ل ِ] (ص نسبی) برقی. الکتریسیته ای. منسوب به الکتریک که در تداول فارسی زبانان بمعنی برق و الکتریسیته استعمال میشود. رجوع به الکتریک و الکتریسیته شود: ماشینهای کوچک الکتریکی درهم و برهم ریخته بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 18).


واحد الکتریکی

واحد الکتریکی. [ح ِ دِ اِ ل ِ ت ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) واحدی که در الکتریسیته به کار میرود. واحدهای الکتریکی عبارتند از: واحد مقاومت، واحد شدت جریان، واحد اختلاف پتانسیل الکتریکی یا واحد نیروی محرکه الکتریکی، واحد مقدار الکتریسته. رجوع به واحد مقاومت، واحد شدت جریان، واحد اختلاف پتانسیل الکتریکی و واحد الکتریسیته شود. برای الکتریسته سه دستگاه واحدهای مطلق وجود دارد که در هر یک واحدها بنحو خاصی به چند واحد اساسی منتهی میشوند: یکی واحدهای الکتریکی مطلق دستگاه.S.G.C که بسیار کوچکند و در عمل از اضعاف آن واحدها استفاده میکنند و آنها را واحدهای عملی گویند مثلاً ولت برابر است با 109 واحد مقاومت الکترومغناطیسی از دستگاه.S.G.C دوم واحدهای دستگاه S.T.Mسوم واحدهای دستگاه S.K.M. و رجوع به واحد شود.


توپ الکتریکی

توپ الکتریکی. [پ ِ اِ ل ِ] (ترکیب وصفی، اِمرکب) رجوع به تله ویزیون و علم و زندگی ص 295 شود.


ساعت الکتریکی

ساعت الکتریکی. [ع َ ت ِ اِ ل ِ] (ترکیب وصفی، ِا مرکب) ساعتی که به نیروی برق کار می کند یا تنظیم می شود. ساعت برقی.

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

الکتریکی

(صفت) منسوب به الکتریک مربوط به الکتریسیته. برقی: لوازم الکتریکی، (اسم) مغازه و دکان فروش لوازم برقی.

فرهنگ معین

الکتریکی

برقی، مغازه و دکان فروش و تعمیر لوازم برقی. [خوانش: (اِ لِ) [فر - فا.] (ص نسب.) منسوب به الکتریک، مربوط به الکتریسته. ]

فرهنگ عمید

الکتریکی

مربوط به الکتریسیته، برقی،

فارسی به آلمانی

فارسی به عربی

الکتریکی

کهربائی

معادل ابجد

الکتریکی

691

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری