معنی الیزابت بلک برن

حل جدول

الیزابت بلک برن

برنده نوبل پزشکی در سال 2009 میلادی


برن

پایتخت کشور سوئیس

واژه پیشنهادی

کشور بلک برن

انگلستان

لغت نامه دهخدا

برن

برن. [ب َ رَ] (اِخ) نام قصبه ایست در هندوستان. (برهان) (آنندراج):
بس نمانده ست که فرمان دهد آن شاه که هست
پادشاه از بر قنوج و برن تا اهواز.
فرخی.

برن. [ب ِ] (اِخ) کرسی کانتون (ایالت) برن، که از سال 1848م. پایتخت کشور سویس گردید. این شهر در ساحل رود آر قرار دارد و دارای 161هزار تن سکنه است. صنایع آن فلزسازی و بافندگی و مبل سازی و شکلات سازی است. این شهر دارای مؤسسات علمی است. (از فرهنگ فارسی معین) (از دایره المعارف فارسی).
- کانتون برن،پرجمعیت ترین ایالت کشور سویس که دارای 827هزار تن جمعیت است و کرسی آن شهر برن میباشد. (از فرهنگ فارسی معین).

برن. [ب َ] (اِ) هر مکانی که بالای آن چیزی گسترده شده باشد. || ظرف پهن. || جام سفالی و یا فلزی و دسته ای از ترکب به یکدیگر پیچیده. || ماله ٔ زراعت. || محجر و شبکه ٔ برنجی و یا چوبی. || ماه نو. || (اِخ) نام ستاره ای. (ناظم الاطباء). اما معانی فوق در دیگر مآخذی که در دسترس بود دیده نشد.


بلک

بلک. [ب ِ] (اِ) آتش، و شراره ٔ آتش. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج):
چو زر ساو چکان بلک ازو چو بنشستی
شدی پشیزه ٔ سیمین غیبه ٔ جوشن.
شهید.

بلک. [ب ُ ل ُ] (ص) چشم بزرگ برآمده. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج):
پی نظاره ٔ بزمت که باغ فردوس است
بلک شده همه را دیده چون سر انگور.
بدر جاجرمی.

بلک. [ب َ ل َ] (اِ) زالزالک وحشی. ولیک. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ولیک و زالزالک شود.

بلک. [ب َ] (حرف ربط) مخفف بلکه. صورتی از بلکه که در رسم خط «ه » را حذف کنند:
کاین نیست مستقر خردمندان
بلک این گذرگهیست بر او بگذر.
ناصرخسرو.
چون این حال با برویز رسید به تلافی حال مشغول نگشت بلک نامه ها به تهدید سوی شهر براز و دیگر حشم نبشت. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 105). درویشان و مردم ریشهر را هیچ قوتی و فضولی نباشد بلک زبون باشند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 149).
به حیاتست زنده جمله موجودات
زنده بلک از وجود تست حیات.
نظامی.
و رجوع به بلکه شود.

بلک. [ب َ] (ع مص) آمیختن چیزی را. (منتهی الارب). مخلوط کردن. (از اقرب الموارد). لَبک. و رجوع به لبک شود.

بلک. [ب ِ ل ِ] (اِ) تشبث و چنگ درزدن به چیزی یا به کسی. (از برهان) (از هفت قلزم) (از آنندراج):
اگر عقاب سوی جنگ او شتاب کند
عقاب را به بلک بشکند سرین و دوبال.
فرخی.

بلک. [ب َل ْ ل َ] (اِ) در تداول عامه زارعی است که بتنهایی کار می کند (نه بعنوان عضوی از یک گروه) و معمولاً کار او زراعت محصولات دیمی و صیفی است. (فرهنگ فارسی معین).


الیزابت

الیزابت. [اِ ب ِ] (اِخ) نام زوجه ٔ زکریا. رجوع به الیصابات شود.

الیزابت. [اِ ب ِ] (اِخ) (مادام) خواهر لوئی شانزدهم. در ورسای بدنیا آمد (1764- 1794 م.).

معادل ابجد

الیزابت بلک برن

755

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری