معنی اماره
لغت نامه دهخدا
اماره. [اِ رَ / رِ] (اِ) شماره و حساب. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری). اَمار.اوار. آماره. اواره. (شرفنامه ٔ منیری):
اگر خواهی سپاهش را شماره
برون باید شد از حد اماره.
لبیبی.
|| دفتر محاسبه. (فرهنگ شعوری).
فرهنگ معین
بسیار امر کننده، گمراه کننده، خواهش های شیطانی. [خوانش: (اَ مّ رِ) [ع. اماره] (ص.)]
(اِ رِ) [ع.] (اِ.) نشان، نشانه، علامت، ج. امارات.
فرهنگ عمید
امار
حل جدول
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
نشان، دیدارگاه، هنگام شارسان فرمانروایی کشور فرماندهنده چیره برانگیزنده
معادل ابجد
247