معنی امتیاز قدرتمندان شورای امنیت
حل جدول
لغت نامه دهخدا
شورای امنیت. [ی ِ اَ نی ی َ] (اِخ) یکی از تشکیلات اصلی سازمان ملل متحدکه دارای یازده عضو سازمانی است از آن جمله پنج عضوآن اعضای دایمی شوری را تشکیل میدهند و آنها عبارتند از: جمهوری خلق چین، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی، کشورهای متحده ٔ بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی و ممالک متحده ٔ آمریکا. هر عضو شوری یک رأی دارد و تصمیمات شوری با رأی مثبت هفت عضو (در مسائل مربوط به آیین کار) تصویب میشود و در مسائل دیگر هم رأی مثبت هفت عضو (بشرط اینکه آراء اعضای دایمی در آن موجود باشد و حق وتو همین است) لازم است. اقدام به کلیه ٔ امور مرجوع به سازمان ملل متحد و شعب آن با نظر شورای امنیت انجام میگیرد. (فرهنگ فارسی معین). و نیز رجوع به سازمان ملل متحد شود.
امنیت
امنیت. [اَ نی ی َ] (از ع، حامص) بی خوفی و امن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بی بیمی. (فرهنگ فارسی معین). ایمنی. (مؤید الفضلاء). || (اِ) جای امن. (آنندراج). || (مص) ایمن شدن. (ترجمان مهذب عادل بن علی) (فرهنگ فارسی معین). در امان بودن. (فرهنگ فارسی معین).
- امنیت دادن، راحت و آسوده و بی بیم گردانیدن: مملکت را امنیت داده است.
امنیت. [اُ نی ی َ] (ع اِ) آرزو. (منتهی الارب) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی) (مؤیدالفضلاء). آرزو و امید. (غیاث اللغات). آرزو و مراد. (آنندراج) (از مؤید الفضلاء). آرزو و خواهش. (ناظم الاطباء). آرزو. خواهش. امید. (فرهنگ فارسی معین). خواهش نفس. آنچه بآرزو خواهند. خواسته ٔ بآرزو. (حواشی کلیله و دمنه چ مینوی ص 14 و 56). بغیت. آنچه آرزو شود و مقدور گردد. (از اقرب الموارد). کام. امل. مطلوب: ایزد تعالی و تقدس همیشه روی زمین بجمال عدل... شاهانشاه عادل... آراسته دارد و در دین و دنیا بغایت همت و قصارای امنیت برساناد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 14). و آنگاه خود این معانی [خوردن و بوییدن و...] بر قضیت حاجت و اندازه ٔ امنیت هرگز تیسیر نپذیرد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 56). بیک تعریک راه مکاید ایشان را بسته گردانیم و ترا بنهایت همت و غایت امنیت برسانیم. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 315). درترجمه ٔ این امنیت و تعلل بادراک این منیت روزگاری میگذاشتم. (سندبادنامه). حکم قضا وتقدیر خدای عز و جل آن امکان نداد و آن امنیت بحصول موصول نشد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی). منتهای امنیت و غایت مرتبت من بنده بیش از آن منصب نتواند بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
بطّ حرص است و خروس آن شهوت است
جاه چون طاوس و زاغ امنیت است.
مولوی.
|| دروغ. (از اقرب الموارد) (مقدمه ٔ لغت سید شریف جرجانی) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). || آنچه خوانده میشود. (از اقرب الموارد). ج، امانی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (مص) احتیاج. نیازمند شدن. (مقدمه ٔ لغت سید شریف جرجانی). || خواندن. (مهذب الاسماء). کتاب خواندن. (مؤید الفضلاء).
شورای ملی
شورای ملی. [ی ِ م ِل ْ لی] (اِخ) (مجلس...) رجوع به مجلس شورای ملی و پارلمان شود.
امتیاز
امتیاز. [اِ] (ع مص، اِمص) جدا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جدا شدن از یکدیگر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی) (فرهنگ فارسی معین). جدایی و انفصال و تفریق. (ناظم الاطباء):
در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز
در آفتاب سایه ٔ شاه و گدا یکی است.
صائب.
|| برتری داشتن. مزیت داشتن. (فرهنگ فارسی معین). رجحان. مزیت. فضیلت: امتیاز من بر او در این بود که... (فرهنگ فارسی معین).برتری و فضیلت. || تمیز و تشخیص. || تفاوت. || تدبیر و فراست و هوشیاری. || دوراندیشی و عاقبت بینی. (ناظم الاطباء). || اجازه ای که دولت برای ایجاد کارخانه، استخراج معدن، انتشار روزنامه و غیره به کسی دهد. (فرهنگ فارسی معین). || در اصطلاح ورزش، نمره هایی است که بفعالیت های مثبت و منفی قهرمانان داده می شود. در رشته های ورزش تعداد امتیاز محدود نیست ولی در ژیمناستیک و شیرجه تعداد آن از 10 تجاوز نمی کند. (از فرهنگ فارسی معین).
عربی به فارسی
امتیاز , رجحان , مزیت , حق ویژه , امتیاز مخصوصی اعطا کردن , بخشیدن
فارسی به عربی
امتیاز، تنازل، دستور، فرق، منحه، نتیجه، وکاله، اِرْتفاقٌٌ
حق وتو (در شورای امنیت)
حق الرفض، حق الفیتو
امنیت
امن، سلامه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
در امان بودن، ایمنی،
آرامش و آسودگی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرامش، امن، ایمنی، صلح،
(متضاد) بلوا، ناامنی
فرهنگ فارسی هوشیار
بی خوفی و امن، بی بیمی، ایمنی، جای امن
معادل ابجد
2326