معنی امجد

لغت نامه دهخدا

امجد

امجد. [اَ ج َ] (ع ص) بزرگوار و جوانمرد و باشرف. (ناظم الاطباء). بزرگوار. (فرهنگ فارسی معین). بزرگ. (مؤید الفضلاء). || (ن تف) بزرگتر. (غیاث اللغات) (آنندراج). ج، اماجد. (ناظم الاطباء).


امجد حیدرآبادی

امجد حیدرآبادی. [اَج َ دِ ح َ / ح ِ دَ] (اِخ) احمد حسین... از شاعران است. رجوع به سخنوران چشم دیده تألیف ترک علی شاه ترکی قلندر نور محلی چ هندوستان و فرهنگ سخنوران شود.

فرهنگ عمید

امجد

بزرگوارتر،
جوانمردتر،


اماجد

امجد

فرهنگ فارسی آزاد

امجد

اَمْجَد، بزرگوارتر (ین)، جوانمردتر (ین)، (جمع: اَماجد).
َ

فرهنگ معین

امجد

(اَ جَ) [ع.] (ص تف.) بزرگوارتر.

حل جدول

امجد

بزرگوارتر، جوانمردتر


حمید امجد

کارگردان فیلم آزمایشگاه


نمایشنامه ای از حمید امجد

نیلوفر آبی


کارگردان فیلم آزمایشگاه

حمید امجد

فرهنگ فارسی هوشیار

امجد

بزرگوار و جوانمرد و باشرف

معادل ابجد

امجد

48

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری