معنی املا
لغت نامه دهخدا
املا. [اِ] (از ع، مص، اِ) رجوع به املاء شود.
املأ. [اَ ل ًَْ] (ع ن تف) پرتر. (یادداشت مؤلف). || بمجاز، تواناتر و بی نیازتر، گویند: هو املأ القوم، ای اقدرهم و اغناهم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). هذا الامر املأ بک،ای املک. (از منتهی الارب). || بمجاز، کاملتر، گویند: فلان املأ لعینی من فلان، ای اتم فی کل شی ٔ منظراً و حسناً. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
فرهنگ عمید
مطلبی را تقریر کردن که دیگری بنویسد،
(اسم) مطلبی که معلم بگوید و شاگرد بنویسد،
طریقۀ نوشتن کلمات،
درست نوشتن،
حل جدول
درستنویسی، دیکته
مترادف و متضاد زبان فارسی
درستنویسی، دیکته
فارسی به انگلیسی
Dictation, Orthography, Spelling
فارسی به ترکی
imla
فارسی به عربی
قواعد الاملاء
گویش مازندرانی
مرتعی در بین راه لاسم و نوا در منطقه آمل که آثار قلعه ای قدیمی...
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد، (اسم) نوشتن مطلبی که بشخص تقریر کنند دیکته، طریقه نوشتن کلمات درست نویسی رسمالخط.
معادل ابجد
72