معنی امواج تشکیل دهنده نور در نظر فیزیک
حل جدول
الکترومانیتیک
نور دهنده
نیر، منور
نیر
سلولهای تشکیل دهنده خون
گلبول
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
امواج. [اَم ْ] (ع اِ) ج ِ موج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوهه های آب. خیزابها. موجها: از میان تلاطم امواج محنت سر برآورد و گفت. (گلستان). || در علوم گوناگون بکار میرود و بحرکات موجی و ارتعاشات و تموجات و اضطربات اشیاء گوناگون اطلاق میشود مانند امواج الکتریکی، امواج رادیویی، امواج مغناطیسی و غیره. رجوع به موج شود.
فرهنگ معین
(اَ) [ع.] (اِ.) جِ موج، خیزاب ها، موج ها.،~ الکترومغناطیسی امواج حامل انرژی.
عربی به فارسی
فرهنگ عمید
موج
فرهنگ فارسی هوشیار
جمع موج، کوههای آب، خیزابها، موجها
معادل ابجد
2616