معنی امور

لغت نامه دهخدا

امور

امور. [اُ] (ع اِ) ج ِ امر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کارها و عملها و کردارها. (ناظم الاطباء). کارها. (از آنندراج). کارها. عملها. (فرهنگ فارسی معین): شغل امور وزارت و حساب، بوالخیر بلخی راند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 233). غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد. (گلستان). || کاربارها و شغلها و چیزها. (ناظم الاطباء). شغلها. || حادثه ها. (فرهنگ فارسی معین).
- امور جمیله،کارهای نیک و چیزهای خوب. (ناظم الاطباء).
- امور دولت و دین، کارهای متعلق به دولت و مذهب. (ناظم الاطباء).
- امور عموم، امور جمهور، کارهای متعلق بعموم. (ناظم الاطباء).

امور. [اَ] (اِخ) پسر کنعان بن نوح بود. رجوع به اموریون شود.

فرهنگ معین

امور

جمع امر.، کارها، عمل ها، شغل ها، حادثه ها. [خوانش: (اُ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

امور

امر

حل جدول

امور

کارها

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

امور

کارها

گویش مازندرانی

امور

آتش گیر، قندشکن

فرهنگ فارسی هوشیار

امور

جمع امر، عملها، کردارها

معادل ابجد

امور

247

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری