معنی انام
لغت نامه دهخدا
انام. [اَ] (ع اسم جمع) خلق. (از اقرب الموارد) (زمخشری) (ناظم الاطباء). مخلوقات ازجن و انس. (غیاث اللغات) (آنندراج). جن و انسی. (زمخشری). جن و انس و یا آنچه بر روی زمین است. (ناظم الاطباء). آفریدگان. (السامی) (مهذب الاسماء). آفریده. (زمخشری). آنام و انیم نیز گویند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). انیم در شعر استعمال شود. (از اقرب الموارد). این هر سه لفظ [انام، آنام، انیم] اسم جمعاست نه جمع مثل قوم و رهط. (غیاث اللغات) (آنندراج). کلمه ٔ انام را واحد نباشد از لفظ خود. (یادداشت مؤلف): والارض وضعها للانام. (قرآن 10/55).
چون چنین بود پس چرا گفتم
قصه ٔ خویش پیش شاه انام ؟
فرخی.
مالک ازمه ٔ انام حامی ثغور اسلام. (گلستان). لاجرم کافه ٔ انام از خواص و عوام بمحبت او گراییده اند. (گلستان).
خجسته باد و مبارک قدوم ماه صیام
بر اولیا و احباء شهریار انام.
نزاری قهستانی.
- خیرالانام، پیغمبر اسلام (ص).
- سیدالانام (اِخ)، لقب پیغمبر اسلام است. (یادداشت مؤلف).
- کهف الانام، پناه مردم، از عناوینی بود که به علمای دینی می نوشتند.
- ملاذالانام، پناه مردم، از عناوین مخصوص علمای دین بود.
انام. [اَ] (اِخ) ناحیه ای از هندوچین شرقی واقع در قسمت مرکزی ویتنام، بین تونکن و کوشن شین در امتداد دریای چین. (از لاروس). و رجوع به همین کتاب و آنام شود.
فرهنگ معین
(اَ) [ع.] (اِ.) آفریدگان، مخلوق.
فرهنگ عمید
مردم،
مخلوقات، آفریدهشدگان،
حل جدول
مردم، مخلوقات
فارسی به انگلیسی
Anonymous
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی آزاد
اَنام، مَردم، خلق،
معادل ابجد
92