معنی انتها
لغت نامه دهخدا
انتها. [اِ ت ِ] (ع اِمص) اتمام و ختم. || (اِ) پایان و انجام و آخر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). حد و حدود و عاقبت و غایت و نهایت و منتها. (ناظم الاطباء). کرانه.فرجام. بن. سرانجام. کنه. مقابل ابتدا:
نه طولست او را نه عرض و نه عمق
نه اندر سطوح و نه در انتهاست.
ناصرخسرو.
دین دبستانست و امت کودکان پیش رسول
در دبستانست امت زابتدا تا انتها.
ناصرخسرو.
|| (اصطلاح نجوم) اصطلاحی است در نجوم، آقای همایی در حواشی التفهیم نوشته اند: تسییر استخراج بعد است از درجه ٔدلیل تا آن درجه که مدار حکم بدوست و در بیشتری از تسییرات که رانند مدت هر درجه ای را سالی شمرند و گاهی ده یا صد یا هزار سال و گاهی یک روز یا کمتر. و انتها نظیر تسییر است چنانکه هرسال یک درجه تسییر باشدهمچنان هرسال یک برج انتها رانند و احکام سال را ازآن درجه و از آن برج استخراج کنند. (التفهیم حواشی ص 525). و اما انتهاهاء سال آن است کی هر برجی را سالی دهی تا بدوم سال انتها ببرج دوم باشد از طالع بهم جند (چند) درجاتش. و سیوم سال ببرج سیوم همچنان. و چون برج و درجه ٔ انتهاء سال دانستی، انتهاء ماهها راهر بیست و هشت روز و یکساعت و پنجاه و یک دقیقه را ببرجی دهی تا ببرج انتها همی گردد. و درجاتش چند درجات اصل. و به انتهای روزها هر دو روز و سه ساعت و پنجاه دقیقه را ببرجی همی ده و درجهاء انتهای ماه سوی او همی گردان. (التفهیم ابوریحان ص 524).
فرهنگ عمید
پایان، نهایت،
(اسم مصدر) به پایان رساندن چیزی،
(اسم مصدر) [قدیمی] بازایستادن از کاری،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پایان
کلمات بیگانه به فارسی
پایان - ته
مترادف و متضاد زبان فارسی
آخر، اختتام، انجام، پایان، ختم، سرانجام، عاقبت، فرجام، منتهاالیه، منتها، نوک، نهایت، بن، ته، راس،
(متضاد) آغاز، ابتدا
فارسی به انگلیسی
Closure, End, Ending, Extreme, Last, Tail, Terminal, Termination, Windup
فارسی به ترکی
son
فارسی به عربی
حد اقصی، رییس، نهایه
فرهنگ فارسی هوشیار
اتمام و ختم، نهایت و منتها، فرجام، سرانجام، عاقبت
فارسی به ایتالیایی
estremità
فارسی به آلمانی
Ausgang (m), Beenden, Beendigen, Ende (n), Enden, Endigen, Chef (m), Haupt (m), Kopf (m), Leiter (m)
معادل ابجد
457