معنی انجام دادن

لغت نامه دهخدا

انجام دادن

انجام دادن. [اَ دَ] (مص مرکب) تمام کردن و به آخر رسانیدن. (ناظم الاطباء). بپایان رسانیدن. کامل کردن. (فرهنگ فارسی معین). انجامانیدن. برگذار کردن. اتمام. (یادداشت مؤلف). || اجرا کردن. عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین). سامان دادن. (آنندراج):
صائب چه فارغند ز اندیشه ٔ حساب
جمعی که کار آخرت انجام داده اند.
صائب (از آنندراج).

حل جدول

انجام دادن

اجرا

به جا آوردن

بجا آوردن

فارسی به انگلیسی

انجام‌ دادن‌

Achieve, Accomplish, Consummate, Discharge, Do, Execute, Fare, Fulfil, Fulfill, Implement, Negotiate, Perform, Play, Practice, Work

فارسی به ترکی

انجام دادن‬

yapmak, bitirmek, tamamlamak

فارسی به عربی

انجام دادن

اد، ادات، ادر، انجز، دفع، فحم، یعمل، أجراءٌ، أداءُ

فرهنگ فارسی هوشیار

انجام دادن

(مصدر) اجرا کردن عمل کردن، بپایان رسانیدن کامل کردن.

فارسی به ایتالیایی

انجام دادن

realizzare

compiere

svolgere

agire

fare

فارسی به آلمانی

انجام دادن

Achieved schaffte, Anlegen, Antun, Anziehen, Aufsetzen, Ausführen, Erreichen, Erreichte, Machen, Schaffen, Tun, Umlegen, Veranstalten, Verrichten, Verwalten [verb], Erreichen, Schaffen

معادل ابجد

انجام دادن

154

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری