معنی انحصار

لغت نامه دهخدا

انحصار

انحصار. [اِ ح ِ] (ع مص) کوتاه شدن و درگنجیدن در چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). || در تنگنا افتادن. || محدود بودن. مخصوص بودن امری بکسی یا مؤسسه ای. || در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت یا توزیع یا فروش چیزی بدولت یا مؤسسه و یا شرکتی: انحصار دخانیات. || (اِمص) محدودیت. (فرهنگ فارسی معین). محصور شدگی. محبوس شدگی. تنگ کردگی. || بازداشتگی. || گنجیدگی در چیزی. || احاطه و محاصره. || ممانعت و منع. || تحدید. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

انحصار

محدود بودن، مخصوص بودن کاری، به کسی یا شرکتی. [خوانش: (اِ حِ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

انحصار

درگنجیدن در چیزی،
محدود بودن،
(اقتصاد) اختصاصی بودن مالکیت چیزی یا امتیاز کاری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه‌ای معین،

حل جدول

انحصار

ویژه، در حصار کردن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

انحصار

ویژه سازی

مترادف و متضاد زبان فارسی

انحصار

اختصاص، تحدید، تخصیص، منحصر، انفراد، محدودیت

فارسی به انگلیسی

انحصار

Corners, Monopolization, Monopoly

فارسی به عربی

انحصار

احتکار، اِحْتِکار

فرهنگ فارسی هوشیار

انحصار

‎ دربستگری تنها فروشی دربست، کوتاه شدن در گنجیدن، در تنگنا افتادن، کوتاهی ‎ (مصدر) در تنگنا افتادن، محدود بودن مخصوص بودن امری بکسی یا مو ء سسه ای، محدود کردن ساخت توزیع یا فروش چیزی بدولت یا مو ء سسه و یا شرکتی: انحصار دخانیات انحصار فروش مشروبات الکلی، (اسم) محدودیت جمع: انحصارات.

فرهنگ فارسی آزاد

انحصار

اِنْحِصار، در ضیق و تنگی قرار گرفتن، در حصار قرار گرفتن، در فارسی بمعنای محدود و منحصر و مختص بودن کاری یا امری به کسی یا مؤسسه ای استعمال میشود،

فارسی به ایتالیایی

انحصار

monopolio

معادل ابجد

انحصار

350

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری