معنی انخساف
لغت نامه دهخدا
انخساف. [اِ خ ِ] (ع مص) کور شدن چشم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کور شدن. (از اقرب الموارد). یقال: انخسفت العین. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بزمین فرو رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). || پوشیده شدن. (آنندراج). ناپدید شدن. گرفته شدن. (فرهنگ فارسی معین). || گرفته شدن ماه و آفتاب. (آنندراج). گرفتن ماه. (فرهنگ فارسی معین). خسوف. خسف. || (اِمص) گرفتگی ماه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به خسوف شود.
فرهنگ معین
ناپدید شدن، گرفته شدن، گرفتن ماه. [خوانش: (اِ خِ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
فرورفتن،
ناپدید شدن،
کور شدن،
(نجوم) = خسوف
حل جدول
کور شدن
فرهنگ فارسی هوشیار
کور شدن چشم، ناپدید شدن، ماه گرفتگی
فرهنگ فارسی آزاد
اِنْخِساف، گرفته شدن ماه (خُسُوف)، کور و نابینا شدن، منهدم شدن، پوشیده و مخفی گشتن،
معادل ابجد
792