معنی انرژی
فارسی به انگلیسی
Energy, Sap, Vim, Zap
فارسی به ترکی
enerji
ترکی به فارسی
انرژی
لغت نامه دهخدا
انرژی. [اِ ن ِ] (فرانسوی، اِ) نیرو. قوه. قدرت. (فرهنگ فارسی معین). کارمایه. (یادداشت مؤلف). مفهوم انرژی یکی از اساسی ترین مفاهیم فیزیکی است ولی تعریف ساده و در عین حال دقیق آن دشوار است، معمولاً انرژی را توانایی یا قابلیت انجام دادن کار تعریف می کنند. مثلاً اسب انرژی دارد، زیرا میتواند باری را بکشد، فنر کوک شده ٔ ساعت دارای انرژی است، زیرا میتواند عقربه ها را حرکت دهد. خازنی که بار برقی دارد در ضمن تخلیه کار میکند و بنابراین انرژی دارد. اغلب انرژی را با نیرو (عامل تغییر حرکت جسم) و قدرت (کاری که درواحد زمان انجام میگیرد) اشتباه میکنند. انرژی از جنس کار است و با آحاد کار اندازه گیری میشود. هرگاه کاری بر جسمی انجام گیرد معادل آن کار بر انرژی افزوده میشود و اگر جسمی کاری انجام دهد معادل آن کار از انرژی جسم کاسته میشود. (از دایره المعارف فارسی).
- باانرژی، باقوت. نیرومند. (از یادداشتهای لغت نامه).
- بی انرژی، بی قوت. ناتوان. (از یادداشتهای لغت نامه).
فرهنگ معین
(اِ نِ) [فر.] (اِ.) نیرو، قدرت، توانایی انجام کار، کارمایه (فره).،~ اتمی نوعی انرژی که در واکنش های هسته ای آزاد می شود، انرژی هسته ای.،~ خورشیدی انرژی تابشی پرتوهای خورشید.،~ پتانسیل انرژی که اجسام بر اثر قرار گرفتن در وضع خاصی دارا می شوند.
فرهنگ واژههای فارسی سره
کارمایه، نیرو
فارسی به آلمانی
Surren, Könnte, Macht (f), Macht gewalt
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
نیرو، کارمایه،
هریک از منابع نیرو مانند، نفت، زغالسنگ، خورشید، و مانند اینها،
حل جدول
کارمایه
مترادف و متضاد زبان فارسی
توان، کارمایه، حال، قدرت
فارسی به عربی
حماسه، طاقه، قد
فرهنگ فارسی هوشیار
نیرو، قوه، قدرت، کار، مایه
فارسی به ایتالیایی
energia
معادل ابجد
1261