معنی انهار

لغت نامه دهخدا

انهار

انهار. [اَ] (ع اِ) ج ِ نَهر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ترجمان علامه جرجانی، ترتیب عادل بن علی):
لذت انهار خمر اوست ما رابی حساب
راحت ارواح لطف اوست ما را بی سخن.
منوچهری.
- انهار اربعه، سیحون و جیحون و نیل و فرات. (انجمن آرا).
- انهار حدایق فلکی، کنایه از نجوم با ثابت و سیارات. (انجمن آرا).
- انهار فردوس، کنایه از آب و شراب و شیر و انگبین. (انجمن آرا).
|| ج ِ نَهَر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء).

انهار. [اِ] (ع مص) روز کردن و بروز درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || در روز غارت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). || راندن آب و خون و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). روان گشتن خون. (آنندراج). روان کردن آب و آنچه بدان ماند. || فراخ کردن جوی را. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی). || فرودریدن بنا. (منتهی الارب). || زخم فراخ زدن به نیزه. || به نیکویی رسیدن. || تا آب رسیدن چاه کن. || ناایستادن خون رگ. || فربه گردیدن زن. || آهسته دویدن اسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).

فرهنگ معین

انهار

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ نهر؛ جوی ها.

فرهنگ عمید

حل جدول

انهار

رودها

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

انهار

رودها

کلمات بیگانه به فارسی

انهار

رودها

فرهنگ فارسی هوشیار

انهار

جوی ها

فرهنگ فارسی آزاد

انهار

اَنْهار، رودها، جویها (مفرد: نَهر)،

معادل ابجد

انهار

257

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری