معنی اهل مرد خانه

لغت نامه دهخدا

خانه ٔ مرد

خانه ٔ مرد. [ن َ / ن ِ ی ِ م َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خانه ٔ شوهر. خانه ٔ زوج: خانه ٔ ارثی بچه های فلانی خانه ٔ مرد است نه خانه ٔ زن.


اهل خانه

اهل خانه. [اَ ل ِ ن َ / ن ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ساکنان خانه. اهل بیت: پیش از آنکه با اهل خانه سخنی گوید اهل او به مصلحتی در گنجینه درآمد. (انیس الطالبین ص 147). || به کنایه، زن. زوجه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به اهل بیت شود.


خانه خانه

خانه خانه. [ن َ / ن ِ / ن َ / ن ِ] (ص مرکب، ق مرکب) تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء). || بسیاربسیار. (آنندراج):
ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت
ز خنده خانه خانه قند میریخت.
نظامی.
با مظهری امروز بویرانه ٔ خویش
بودیم بفکر دل دیوانه ٔ خویش
ابر کرمی موج زد و پر کردیم
از مدح تو خانه خانه کاشانه ٔ خویش
حیاتی گیلانی (از آنندراج).
|| حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: «صفحه ٔ شطرنج و نرد خانه خانه است »، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل. || خانه بخانه:
شهرشهر و خانه خانه قصد کرد
نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد.
مولوی.


خانه خانه دار

خانه خانه دار. [ن َ / ن ِن َ / ن ِ] (نف مرکب مرخم) صاحب خانه خانه. دارای خانه های متعدد. بشکل جداول و دارای خانه های مربع شکل.


خانه خانه کردن

خانه خانه کردن. [ن َ / ن ِ ن َ / ن ِ ک َ دَ] (مص مرکب) بشکل خانه خانه درآوردن. صاحب خانه های متعدد کردن:
ما چو زنبوریم و قالبها چو موم
خانه خانه کرده قالب را چو موم.
مولوی.

حل جدول

فارسی به آلمانی

اهل خانه

Das haus, Haus (n), Rente (f), Unterkunft (f)

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

خانه خانه

سوراخ سوراخ، خانه های متعدد

گویش مازندرانی

خانه

خانه – سرا

تعبیر خواب

مرد

مرد
ریشو: خشم
مرد شاخدار: ناراحتی بزرگ
مرد پیر: زندگی طولانی
مرد چاق: لحظه های شیرین - لوک اویتنهاو


خانه

خانه مفرد درخواب زن است. اگر بیند خانه را یا ستونهای خانه را از جای برداشت، دلیل که زنی خواهد، با مروت و کرم و مونتش برگیرد و باشد که زنش آبستن شود. اگر بیند در خانه نو درون شد، دلیل که زنی خواهد و توانگر شود. اگر بیند که خانه مفرد به کنج اندوه بود و ندانست که خانه از کیست، دلیل که از دنیا رحلت کند. اگر بیند درخانه گریخته بود و در خانه او قفل نکرده بود و آن خانه به خانه دیگر پیوسته بود، دلیل که از غم و اندوه رسته گردد. اگر بیند بیمار است عافیت یابد. اگر بیند درِ خانه خود بشکست، دلیل که از کسی او را مالی رسد. - محمد بن سیرین

معادل ابجد

اهل مرد خانه

936

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری