معنی اولین شهری که مسلمانان در مصرساختند
حل جدول
فسطاط
اولین شهری که مسلمانان به دستور عمروعاص در مصرساختند
فسطاط
اولین قبله مسلمانان
مسجدالاقصی
اولین قبلهگاه مسلمانان
بیتالمقدس
مسلمانان
مسجدیان
نخستین شهری که مسلمانان به دستور عمروعاص در مصرساختند
فسطاط
عیبگویی مسلمانان
داق
اولین تونل شهری تهران
تونل رسالت
اولین شهری که مسلمانان به دستور عمروعاص در مصر ساختند
فسطاط
اطلاعات عمومی
جنگ بدر
لغت نامه دهخدا
اولین. [اَوْ وَ] (ص نسبی) در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین. (غیاث اللغات). نخستین. صفت تعیینی عددی به معنی نخستین. (ناظم الاطباء):
اولین شخص گفت با بهرام
کای شده دشمن تودشمنکام.
نظامی (هفت پیکر).
چندانکه نگه میکنم ای رشک پری
بار دومین ز اولین خوبتری.
سعدی.
اولین نقطه گرچه چست بود
آخرین بهتر از نخست بود.
امیرخسرو دهلوی.
- اولین حرف، به معنی علم لدنی. (هفت قلزم).
- اولین رایتی، کنایه از حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم. (آنندراج) (هفت قلزم).
- اولین نقش، کنایه از نصیب و مقدر و قضا باشد. (آنندراج). اولین نقش و نقش معلوم، بمعنی قضای ازلی است. (هفت قلزم).
- اولین و آخرین،متقدمین و متأخرین. (آنندراج).
اولین.[اَوْ وَ] (ع ص، اِ) ج ِ اول در حالت نصبی و جری: ثله من الاولین. (قرآن 13/56). || قدماء.
شهری
شهری. [ش َ] (اِخ) قریه ای است دوفرسنگی کمتر جنوبی کاکی به فارس. (فارسنامه ٔ ناصری).
شهری. [ش َ] (ص نسبی) منسوب به شهر عربی، که ماه باشد. (از یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء).
واژه پیشنهادی
وقت الساعت یزد
معادل ابجد
2558