معنی اول جوانی

واژه پیشنهادی

اول جوانی

روق

عنفوان

حل جدول

اول جوانی

عنفوان


جوانی

شباب

مترادف و متضاد زبان فارسی

جوانی

برنایی، شباب،
(متضاد) پیری، کهولت

فرهنگ فارسی هوشیار

جوانی

مقابل پیری


غرور جوانی

جوش جوانی


پر جوانی

(صفت) حالت آنکه سرشار از جوانی است نوجوانی.

فارسی به ایتالیایی

جوانی

gioventà¹

فرهنگ عمید

جوانی

[مقابلِ پیری] جوان بودن،
(اسم) (جامعه‌شناسی) فاصلۀ سنی از ۱۸ تا ۲۵ سالگی،
[مجاز] کم‌تجربگی،

=نان‌خواه۲

فارسی به عربی

جوانی

شاب، موسم الربیع

فارسی به آلمانی

جوانی

Jugend (f)

لغت نامه دهخدا

روز جوانی

روز جوانی. [زِ ج َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) روزگار و ایام جوانی:
دریغ روز جوانی و عهد برنایی
نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی.
سعدی.


اول

اول. [اُ وَ] (ع ص، اِ) ج ِ اولی ̍ که مؤنث اول است. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج).

معادل ابجد

اول جوانی

107

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری