معنی اپرای مشهور جوزپه وردی

نام های ایرانی

وردی

دخترانه، کوچک، ریز نقش (نگارش کردی: وردی)

فرهنگ فارسی هوشیار

وردی

پارسی تازی گشته وردی گلی گل سرخی

لغت نامه دهخدا

وردی

وردی. [وَ] (ص نسبی) آنچه به رنگ گل بوده باشد. منسوب به گل سرخ. (ناظم الاطباء). گلگون. (از اقرب الموارد). || (اصطلاح منجمین) ذوذوابه که به شکل ورد یعنی گل یا سوری ظاهر شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). || قسمی مروارید. (الجماهر بیرونی). نوعی از یاقوت و آن دون جلناری است در جودت. قسمی یاقوت و آن پست ترین اقسام یاقوت است. (یادداشت مرحوم دهخدا).


علی وردی

علی وردی. [ع َ وِ] (اِخ) دهی است از دهستان لک، بخش قروه، شهرستان سنندج. این ده مشهور به کریم آباد است. رجوع به کریم آباد شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


اله وردی

اله وردی. [اَل ْ لاه وِ] (ترکی، اِ مرکب) رجوع به اﷲوردی شود.

عربی به فارسی

وردی

پرگل , پرزینت

رنگ صورتی , سوراخ سوراخ کردن یا بریدن , گلگون , سرخ , لعل فام , خوشبو , گل پاشیده , گلی کردن

معادل ابجد

اپرای مشهور جوزپه وردی

1008

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری