معنی اکوان
لغت نامه دهخدا
اکوان. [اَک ْ] (ع اِ) ج ِ کَون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج ِ کون به معنی مخلوقات و موجودات است و می تواند جمع کائن باشد به معنی پیداشونده. (از آنندراج) (غیاث اللغات). ج ِ کون به معنی هستیها. وجودها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کون شود.
- اکوان اربعه، در علم کلام: حرکت، سکون، اجتماع، افتراق. (یادداشت مؤلف).
اکوان. [اَک ْ] (اِ) گل ارغوان. (ناظم الاطباء).ارغوان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ارغوان شود.
اکوان. [اَک ْ] (اِخ) یا اکوان دیو. دیو معروف که با رستم جنگ کرد و کشته شد. (از فرهنگ لغات شاهنامه). نام دیوی که رستم را به دریا انداخته بود و بعد به دست رستم کشته شد. (از برهان):
نخسبیده بُد رستم پهلوان
که اکوان دیو اندر آمد دمان.
فردوسی.
و رجوع به اکواد و مزدیسنا و ادب پارسی ص 56 و 163 و 289 و لباب الالباب ج 2 ص 116 و مجمل التواریخ والقصص ص 48 شود.
فرهنگ معین
(اَ) [ع.] (اِ.) جِ کون، هستی ها.
فرهنگ عمید
کُون
حل جدول
دیو شاهنامه
فرهنگ فارسی هوشیار
عالم وجود
فرهنگ فارسی آزاد
اَکْوان، عوالم هستی، موجودات (مفرد: کَون بمعنای عالم وجود وهستی)،
معادل ابجد
78