معنی ایبک
لغت نامه دهخدا
ایبک. [ب َ] (اِ) بت را گویند و بعربی صنم خوانند. (برهان) (غیاث) (هفت قلزم). بت. صنم. || بمجاز به معنی معشوق. (غیاث) (آنندراج):
در گوشه ٔ نه گردون تو دوش قنق بودی
مه طوف همی کردت ای ایبک خرگاهی.
مولوی.
|| غلام و قاصد. (غیاث) (آنندراج):
گفت ای ایبک بیاور آن رسن
تا بگویم من جواب بوالحسن.
مولوی.
ایبک. [ب َ] (اِخ) نام غلامی از غلامان سلطان شهاب الدین غوری که در دهلی پادشاهی کرده و کتاب تاج المآثر بنام اوست. آخر از اسب افتاد و درگذشت. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به قطب الدین آیبک و آی بیک قطب الدین شود.
فرهنگ عمید
ماه،
ماه بزرگ، ماه تمام،
[مجاز] بت، صنم،
[مجاز] معشوق،
حل جدول
ماه تمام آذری
نام های ایرانی
پسرانه، ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی ماه پر ماه، بت، پیک، شش انگشتی، نام برده ای است برده (اسم) نامی است ترکان را، قاصد، غلام: (گفت ای ایبک بیا در آن رسن تا بگویم من جواب بوالحسن. )
معادل ابجد
33