معنی ایر
لغت نامه دهخدا
ایر. (اِ) جوششی باشد ریزه و باخارش و سوزش بسیار و آن را به عربی شری گویند. (برهان). جوششی باشد ریزه و با خارش و سوزش که بسبب خون به صفرا آمیخته شده بشره را سرخ گرداند و بعربی شری گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). دانه های خرد که بر اندام برآید و خارش و سوزش بسیار کند و به عربی شری گویند. (رشیدی). جوششی ریزه و با خارش که بر بدن آدمی برآید ونبات اللیل گویند. (ناظم الاطباء). || دمل. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج) (انجمن آرا).
ایر. [اَ] (اِ) آلت تناسل. (برهان). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ایر. [اَ] (ع اِ) نره. ج، ایور، آیار، آیر. (آنندراج) (منتهی الارب). آلت تناسل. (برهان) (هفت قلزم). ذکر و قضیب. (غیاث). ذکر. (مهذب الاسماء). شرم مرد. قهبلس. زب. (یادداشت بخط مؤلف). || فرزند نرینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || من یطل ایر ابیه ینتطق به، ای کثر اخوته، اشتد ظهره. (منتهی الارب)، کسی که برادرانش بسیار بودند پشتش بدانها استوارباشد و ارجمند گردد. (ناظم الاطباء). || باد صبا. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
ایر. (ع اِ) پنبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تراشه ٔ سیم. (از منتهی الارب) (آنندراج). براده ٔ نقره. (ناظم الاطباء). || هر باد گرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
ایر. [اَی ْی َ] (ع اِ) سنگ سخت. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
ایر. [اَی ْی ِ] (ع اِ) باد صبا و باد شمال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
دمل و جوش های ریز با خارش و سوزش بسیار، آلت تناسلی مرد. [خوانش: (اِ.)]
فرهنگ عمید
آلت تناسلی مرد،
حل جدول
جوش های ریز پوست
فرهنگ فارسی هوشیار
پارسی تازی شده ایر هم آوای پیر نره زهار مرد
معادل ابجد
211