معنی ایرانیت

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ایرانیت

ایرانی گری

کلمات بیگانه به فارسی

ایرانیت

ایرانی گری

فرهنگ معین

ایرانیت

(اِ.) ورقه یا لوله ای ظریف و سبک که از مخلوط سیمان و پنبه کوهی ساخته می شود و در ساختمان سازی به کار می رود.

فرهنگ عمید

ایرانیت

نوعی ورق موج‌دار ساخته شده از سیمان و پنبۀ نسوز که برای پوشش سقف، دیوار کاذب راه آب، و دودکش به کار می‌رود،

لغت نامه دهخدا

اسماعیل

اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن یسار ملقب به نسائی. متوفی 130 هَ. ق. شاعر است. اصل او از اسرای ایرانی است و بشعوبیت و شدت تعصب به ایرانیت شهرت دارد. وی در شعر خویش به ایرانیت افتخار میکرد وایرانیان را بر عرب رجحان میداد. وی از موالی بنی تیم بن مره (تیم قریش) بود و به آل الزبیر پیوست و چون خلافت به عبدالمل»بن روان رسید، اسماعیل با عروهبن الزبیر بوفد نزد او شد و او را مدح گفت و خلفای بعد ازورا که نیز از فرزندان وی بودند بستود و عمری طویل یافت و آخر ایام بنی امیه را در» کرد ولی دولت عباسی را ادرا» نکرد و اصواتی از او در اغانی آمده است. (اعلام زرکلی ج 1 ص 116). و رجوع بقاموس الاعلام ترکی شود. واز اشعار ذیل مستفاد میشود که وی ایرانی الاصل است:
رب خال متوج لی و عم
ماجد مجتدی کریم النصاب
انما سمی الفوارس بالفر-
س مضاهاه رفعهالانساب
فاترکی الفخر یا امام علینا
و اترکی الجور و انطقی بالصواب
و اسألی ان جهلت عناو عنکم
کیف کنا فی سالف الاحقاب
اذ نُرَبّی بناتنا و تُدَسّو-
ن سفاهاً بناتکم فی التراب.
و نیز او راست:
اصلی کریم و مجدی لایقاس به
و لی لسان کحدالسیف مسموم
احمی به مجد اقوام ذوی حسب
من کل قوم بتاج المل» معموم
جحاجح ساده بلج مرازبه
جرد عتاق مسامیح مطاعیم
من مثل کسری و سابورالجنود معا
و الهرمزان لفخر او لتعظیم
اسدالکتائب یوم الروع ان زحفوا
و هم اذلوا ملو»التر» و الروم
یمشون فی حلق الماذی سابغه
مشی الضراغمه الاسد اللهامیم
هنا» ان تسألی تنبی بأن ّ لنا
جرثومه قهرت عزالجراثیم.
(از جزء رابع اغانی).
و رجوع به امثال و حکم دهخدا صص 1546-1547 شود.

معادل ابجد

ایرانیت

672

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری