معنی ایرمان
لغت نامه دهخدا
ایرمان. (اِ) در اوستا «ایریامن » که بطبقه ٔ پیشوایان دینی و روحانیان اطلاق میشد. این کلمه در ادبیات پهلوی «ائرمان »، در شاهنامه سه بار ایرمان به معنی مهمان آمده. بدیهی است که این واژه در فارسی معنی اصلی خود را از دست داده و تحول بسیار پیدا کرده است. در سانسکریت و اوستا «اری یامن » بمعنی یار و دوست و نیز نام یکی از خدایان وداست. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). پیشوا. موبد:
چو مؤبد بدید اندر آمد بدر
ابا او یکی ایرمان دگر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2147).
زنان کدخدایان و کودک همان
پرستار و مزدور با ایرمان.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2140).
|| میهمان، اما میهمان طفیلی که برفاقت یاران و دوستان بجایی برند یا خود بی آنکه او را طلبیده باشند برود. (برهان) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم). طفیلی که همراه میهمان آید. (غیاث اللغات):
اگر کشته گردد بدست تو گرگ
تو باشی بروم ایرمانی بزرگ.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1463).
دل دستگاه تست بدست جهان مده
کاین گنج خانه را ندهد کس به ایرمان.
خاقانی.
بس وحش خانه ایست کاندروی
همدمی ایرمان نمی یابم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 292).
زین شهر دورنگ نشکنم دل
کو را دل ایرمان ببینم.
خاقانی.
بدخواه تو ز خانه ٔ هستی چو رفت گفت
جاوید زی تو خانه خدا کایرمان برفت.
رفیعالدین لنبانی.
|| شخصی که بی رضا در خانه یا ملک کسی فرود آید. (برهان) (مؤید الفضلا) (جهانگیری). آن بود که شخصی را بی رضا و رغبت او جایی برند یا کسی را بی رضای کسی در خانه ٔ خداوند فرود آرند. (صحاح الفرس). || ندامت و پشیمانی. (برهان) (هفت قلزم) (مؤیدالفضلا). حسرت و ندامت. (غیاث اللغات). || عاریت. (برهان) (هفت قلزم) (غیاث اللغات). || کنایه از دنیا. (انجمن آرا):
همی بایدت رفتن آخر گرفتم
که بس دیر مانی در این ایرمان.
سلمان ساوجی.
فرهنگ معین
(اِ.) مهمان، مهمان ناخوانده.
فرهنگ عمید
مهمان، مهمان ناخوانده، طفیلی: دل دستگاه توست به دست جهان مده / کاین گنجخانه را ندهد کس به ایرمان (خاقانی: ۳۰۹)،
حل جدول
مهمان ناخوانده
فرهنگ واژههای فارسی سره
وخشی
فارسی به انگلیسی
Guest
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) مهمان میهمان.
معادل ابجد
302