معنی ایستگاه راه‌آهن

لغت نامه دهخدا

ایستگاه

ایستگاه. (اِ مرکب) جای ایستادن. (فرهنگ فارسی معین). || محل توقف وسایل نقلیه (اتومبیل، اتوبوس، قطار). (فرهنگ فارسی معین).

مترادف و متضاد زبان فارسی

ایستگاه

توقفگاه، موقف، یام، رله

فرهنگ فارسی هوشیار

ایستگاه

جای ایستادن، محل توقف

فارسی به ایتالیایی

ایستگاه

fermata

stazione


رئیس ایستگاه

capostazione

تعبیر خواب

ایستگاه قطار

ایستگاه قطار: مسافرت کوتاه. تماشای ایستگاه قطاراز دور: یک مهمان ناخوانده - لوک اویتنهاو

فرهنگ معین

ایستگاه

جای ایستادن، 2- جای ایستادن وسایط نقلیه.، ~ فضایی ماهواره ای بزرگ و مجهز برای گردش بلندمدت در مدار زمین به صورت پایگاهی برای انجام مأموریت های اکتشافی، تحقیقات علمی، تعمیر ماهواره و مانند آن.، ~ صلواتی محل خاصی از جنبه مذهبی که در آ [خوانش: (اِمر.)]

فرهنگ عمید

ایستگاه

جای ایستادن،
محل توقف وسایل نقلیه،

فارسی به عربی

معادل ابجد

ایستگاه راه‌آهن

759

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری