معنی ایوان تخت مرمر

حل جدول

ایوان تخت مرمر

از بناهای کاخ گلستان


مرمر

رخام

لغت نامه دهخدا

تخت مرمر

تخت مرمر. [ت َ ت ِ م َ م َ] (اِخ) تختی منسوب به کریمخان. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1584 شود.


مرمر

مرمر. [م َ م َ / م ِ م ِ](اِ) صدای گربه ٔ مست.(یادداشت مرحوم دهخدا).
- به مرمر آمدن، به مرمر افتادن. مرمر زدن. مرمر کردن. آواز کردن گربه به مستی.
- مرمر زدن، آواز برآوردن گربه ٔ به گشن آمده.(یادداشت مرحوم دهخدا).
- مرمرکردن، مرمر زدن. آواز برآوردن گربه به گاه گشن آمدن یا هنگام نوازش بچه ٔ خود.(یادداشت مرحوم دهخدا).

مرمر. [م َ م َ](اِ) یا سنگ مرمر. رخام، که سنگی است.(منتهی الارب). رخام یا نوعی از رخام که سخت تر و شفافتر از آن است. یک قطعه از آن مرمره باشد.(از اقرب الموارد). سنگ رخام.(دهار). رخام.(مهذب الاسماء). نوعی از رخام سفید است نیکوترین آن را از معدن سنگ جزع آورند و آن بهترین انواع رخام است به یونانی اسطریطس خوانند و بعضی گویند اسطریطس جزع است و به یونانی الوفرسطس گویند.(از مفردات ابن البیطار ص 153 ج 4). یک نوع سنگ آهکی بسیار سخت که بخوبی میتوان آن را هموار کرده جلا داد و در بناها و صنایع آن را برای زینت بکار میبرند.(ناظم الاطباء). سنگی است شفاف و روشن سفید یا به رنگهای دیگر.سنگ شفاف معدنی به الوان مختلف و بیشتر سفید. حجرالشطوط. قسمی سنگ آهکی نسبهً سخت و متبلور که از بلورهای ریز اسپات(بلورهای کلسیت) متبلور شده در سیستم رومبواِدریک به وجود آمده است. سنگ مرمر را جزء سنگهای دگرگونی محسوب میدارند زیرا خمیر آهکی موجود در بین بلورهای کلسیت بر اثر فشار در موقع چین خوردگیها مجداً متبلور شده و مرمر را به وجود می آورد. سنگ مرمر سختی بالنسبه جالب دارد ولی با آهن و پولاد خط برمیدارد و چون صیقلی میشودو جلاپذیر است آن را جهت نمای ابنیه به کار میبرند. در ایران معادن سنگ مرمر بسیار است خصوصاً در مشهد ناحیه ٔ خلج و اطراف یزد مرمرهای مرغوبی وجود دارد. مرمر دارای اقسام مختلف است و برنگهای زرد، سبز، ارغوانی، قرمز، خاکستری و رگه دار دیده میشود:
همیشه تا چو بر دلبران بود مرمر
همیشه تا چو لب نیکوان بود مرجان.
فرخی.
ره کوشک یکسر زساده رخام
زمین مرمر و کنگره عود خام.
اسدی.
بر کمر کوهها ز شدت سرما
مرمر چون آب گشته آب چو مرمر.
مسعودسعد.
عقرب ندانم اما دارد مثال ارقم
از رنگ خشت پخته سنگ رخام و مرمر.
خاقانی.
گر تو سنگ خاره و مرمر بوی
چون به صاحب دل رسی گوهر شوی.
مولوی.
دمیه؛ پیکر منقوش از سنگ مرمر و عاج و مانند آن.(منتهی الارب).
- مثل مرمر، سخت سپید و شفاف.
- مرمر بلغمی، گونه ای مرمر است که در ساختمانش مقداری میکا نیز وجود دارد ودارای طبقات متحدالمرکز میباشد.
- مرمر سبز، سنگی است نسبهً سخت که ترکیب اصلیش کربنات آبدار طبیعی مس است و رنگ سبز خوشرنگی دارد و بلورهای آن هشت وجهی است و در سیستم رومبوادریک متبلور میشود. معدنش در سیبری فراوان است. این سنگ را بیشترمالاکیت نامند.
- مرمر قم، گونه ای سنگ گچی که به آلباتر مشهور است. سختی آن از مرمر معمولی کمتر است و از آن برخی لوازم زینتی(قاب عکس و پایه ٔ چراغ) میسازند.
|| هر چیز نازک و لطیف و نرم و لرزان.(ناظم الاطباء).

مرمر. [م َ م َ](ع اِ) نوعی از چادرهای زنان.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || قسمی از پارچه ٔ سفید اعلا.(ناظم الاطباء). ململ. رجوع به ململ شود. || انار بسیارآب بی پیه. || نازک و نرم و لرزان از هرچیزی.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد).


ایوان

ایوان. [اَی ْ / اِی ْ] (اِ) صفه و طاق. (برهان). صفه و طاق عموماً و طاق و عمارتی را گویند که شکل آن محرابی وهلالی باشد خصوصاً. (آنندراج). نشستنگاه بلند که بر آن سقف باشد در کوشک و دالان بزرگ. (غیاث). خانه ٔ پیش گشاده. (دهار). درگاه. (مهذب الاسماء). طاق و نشستنگاه بزرگان. (صحاح الفرس). طاق بلند و نشستنگاه پادشاهان بود. رواق. (اوبهی). و بقول زالمان مشتق از کلمه ٔ پهلوی فارسی «بان » به معنی خانه است. (از حاشیه ٔ برهان چ معین):
ای منظره و کاخ برآورده بخورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان.
دقیقی.
بایوان او بود تا یک دو ماه
توانگر سپهبد توانگر سپاه.
فردوسی.
ز ره سوی ایوان شاه آمدند
بدان نامور بارگاه آمدند.
فردوسی.
گر ایوان من سر بکیوان کشید
همان شربت مرگ باید چشید.
فردوسی.
از میان ندما چشم بدو دارد و بس
چه بایوان چه به مجلس چه بمیدان چه بخوان.
فرخی.
در ایوانی که تو خواهی ترا باغ ارم سازد
چو ایوان مداین مرترا ایوان و خم سازد.
فرخی.
بنشین در بزم بر سریر به ایوان
خرگه برتر زن از سرادق کیوان.
منوچهری.
نه در گنج ماند و نه در خانه جای
نه در باغ و ایوان و نه در سرای.
اسدی.
چون دل لشکر ملک نگاه ندارد
درگه ایوان چنانکه درگه میدان
کار چو پیش آیدش بود که بمیدان
خواری بیند ز خوار کرده ٔ ایوان.
ابوحنیفه ٔ اسکافی.
گویی درشت و تیره همی بینم
آویخته ز نادره ایوانی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 477).
قصری کنم قصیده ٔ خود را درو
از بیتهاش گلشن و ایوان کنم.
ناصرخسرو.
وگرش ایوان و تخت از سیم و زر است
مرا از علم و دین تختست و ایوان.
ناصرخسرو.
پیل و شیر و یوز را مطیع گردانید و خیمه و ایوان اوساخت. (نوروزنامه). چون به ایوان برآمد حاجبان او را تا پیش تخت بردند و بنشاندند و بازپس آمدند. (تاریخ بخارا).
کمترین پرده سرای کاخ و ایوان تو باد
این مشبک خیمه ٔ سنجاب رنگ بی طناب.
سوزنی.
ری خرآس است و خراسان شب ایوان ارم
در خراسم که به ایوان شدنم نگذارند.
خاقانی.
اندرایوانش روان یک چشمه آب
با درخت سبز برنا دیده ام.
خاقانی.
بصحرایی شدند از صحن ایوان
بسرسبزی چو خضر از آب حیوان.
نظامی.
گفت ز نقشی که در ایوان اوست
دُر بسپیدی نه چو دندان اوست.
نظامی.
چو من یارت بدم در کاخ و ایوان
همیخوردم میی در باغ و بستان.
نظامی.
گر نخواهد زیست جان بی این بدن
پس فلک ایوان که خواهد بدن.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 308).
دیوار سرایت را نقاش نمی باید
تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 405).
درآمد به ایوان شاهنشهی
که بختت جوان باد و دولت رهی.
سعدی.
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوانست.
سعدی.
هر کرا خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را.
حافظ.
|| کنایه از آسمان. (آنندراج):
گرنه مهمان خدایی تو تراایزد
چون نشاندست درین پر ز چراغ ایوان.
ناصرخسرو.
چرا او را کت او کرد این بلندایوان
بطوع و رغبت ای هشیار نپرستی.
ناصرخسرو.
اجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب تحیر خردمندانند.
خیام.
تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینو
تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینا.
سنایی.
شنگرف ز اشک من ستاند
صورتگر این کبودایوان.
خاقانی.
- ایوان آسمان،اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم).
- ایوان زنگاری، اشاره بفلک قمر است. (هفت قلزم).
ایوان سیماب، اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم).
- ایوان قدس، کنایه از آسمان است:
بگذران مرکب از سپهر بلند
درکش ایوان قدس را بکمند.
نظامی (هفت پیکر ص 10).
|| خانه:
جهان جای بقا نیست بآسانی بگذر
به ایوان چه بری رنج و بکاخ و ستن آوند.
طیان.
|| مجازاً به معنی روزگار و زمانه.

فرهنگ فارسی آزاد

مرمر

مَرمَر، سنگ مرمر، نوعی رُخام یا مرمر صاف و صیقلی، اَنار آبدار،

نام های ایرانی

مرمر

دخترانه، ازسنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است، سنگ مرمر، نوعی سنگ دگرگون شده آهکی که به علت زیبایی در مجسمه سازی و نماسازی ساختمانها به کار می رود


ایوان

دخترانه، ایوان، تراس (نگارش کردی: ههیوان)

فرهنگ معین

مرمر

(مَ مَ) [یو. لا.] (اِ.) یکی از اشکال طبیعی کربنات کلسیم است. در اصطلاح معماری به هر نوع سنگ آهک متراکم صیقل پذیر مرمر گفته می شود و دارای اقسام مختلف است و به رنگ های زرد، سبز، ارغوانی، قرمز، خاکستری و رگه دار دیده می شود.

فارسی به انگلیسی

مرمر

Alabaster, Marble

فرهنگ فارسی هوشیار

مرمر

نوعی سنگ سفید است که نیکوترین آن را از معدن سنگ جزع آورند میباشد

فرهنگ پهلوی

مرمر

سنگ خوشرنگ و قیمتی

عربی به فارسی

مرمر

مرمرسفید , رخام گچی

معادل ابجد

ایوان تخت مرمر

1948

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری